part: 10

80 18 2
                                    

"because of seven deadly convictions"
«به خاطر هفت گناه مهلک»

BY:DEMIAN

GENER:DRAM.SAD.HARSH.
ACTION

PART: 10

•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ا

کنون یک سال است که یاد گرفته بدون«جیهوپ» زندگی کند، یک سال است که یاد گرفته، زندگی بدون او نیز امکان ‌پذیر است...از آن شب که توهم اورا اینقدر نزدیک و‌ اشنا، اینقدر واقعی و زیبا، زده بود...بار ها در خواب و رویا دوباره او را ملاقات کرده بود.

نمونه اش زمانی بود که‌ پس از چندین ماه، بالاخره از خانه بیرون رفته بود و هنگامی که همراه تهیونگ قدم برمیداشت، اورا در خیابان دیده بود و وقتی فهمید باز هم توهم زده، همانجا، همان وسط، در بین آن همه جمعیت، زار زار گریه کرده و از تهیونگ خواسته‌ بود اورا به خانه برگرداند.

*راستش...توهم زدن برایش مثل یک وعده غذایی شده بود، اگر روزی توهم نمیزد و اورا با آن لبخند زیبا و چشمان گریان مقابلش نمیدید، حس میکرد دارد میمیرد، حس میکرد خواب است و روزش روز نمیشد...

انگار زاده شده بود برای گریه کردن، توهم زدن، دلتنگی کردن، تنها بودن، نابود شدن و...

درست است که تمام این یک سال *را تهیونگ همانند جیهوپ پیشش مانده و با آن لبخند های ملایم و نوازش های شبانه و غذاهای متنوع از او مراقبت کرده بود، اما به کدام دلیل کوفتی، او تهیونگ را نمیدید، انگار نه انگار، پسری در خانه او در حال زندگی کردن است.

تنها چند ماه از سر کار رفتنش میگذرد...صاحب رستوران، آقای هئو میگوید که دیگر آن لبخند های زیبای همیشگی را ندارد، دیگر نه مشتری هارا راضی میکند، نه اقای هئو را و نه خودش را...

او میگوید، در این چند ماه دوری حسابی عوض شده، دیگر نمیخندد و آن جیمین مهربان و زیبای همیشگی نیست...بار‌ها از جیمین پرسیده که جیهوپ کجاست، اما جیمین نه تنها زبان باز نکرده تا بگوید نمیداند، بلکه هر بار هم با شنیدن اسمش، همانند مسخ شده ها سر جایش می ایستاد و اشک میریخت...در حمام و اشپزخانه و محل کار و زمان تحویل سفارشات و خیابان و کوچه و محله و رستوران و کافه و خانه و سر مزار فرقی نداشت، کافی بود اسم جیهوپ را بشنود تا زمان و مکان را همان جا به هم بریزد و دنیا را بر سر همه خراب کند.

این یک سال با تمام سختی ها و گریه‌ ها و هق هق ها و ناراحتی ها و غم ها و تنهایی ها و بی حرفی ها و گوشه گیری ها، گذشت...

یک سال ‌تمام بدون او گذشت، یک سال تمام با همه قول های پر شده در قلبش گذشت، یک سال تمام ...فقط مرد.

در این یک سال، تهیونگ را از جیهوپ متنفر کرده بود...این یک سال، با کار ها و حرف های گاه و بی گاهش، تهیونگ را آماده کرده بود تا اگر روزی، کاملا اتفاقی، جیهوپ را دید و یا حتی جیهوپ نامی را ملاقات کرد، با دو دستش او را خفه کند و سپس پای جنازه اش آنقدر بخندد که بی نفس شود و بریده بریده بگوید«میدونی...همش تقصیر... خودت بود...تو جیمین رو... رها کردی...یکسال تمام زجرش دادی...حالا...من...انتقامشو گرفتم»

"because of seven deadly convictions"Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang