Saba
+ ایده ها میان و میرن
نوشته میشن یا برای همیشه فراموش میشن امروز میخوام ده تا ایده برای ادامه زندگیتون بنویسین ...(فلش بک)
- هی چطوری؟ داروهات بدجور گیج و گنگت کردنا ... میشنوی چی میگم ؟!
(کلافه دست هایش را به سرش میگیرد)
+ بهتره یکم ساکت باشی حداقل میتونی گاهی اوقات بشنوی بقیه چی میگن ..
(به سمتش برمیگردد و با عصبانیت و حرکت دست صحبت میکند)
+ من موندم تو اینجا چیکار میکنی حالت از دکترا هم بهتره انقدر نرمال بودن اینجا نرمال نیست اعصابمو خورد میکنی(به او نزدیک تر میشود روی نیمکت مینشیند)
- عه جدی توام اعصاب داری فکر کردم خیلی وقته که دیگه کلا نداریش
+ کدوم خری به تو گفته که خیلی فانی ... میتونی از جلوی چشمام گم شی
- درخواست بود دیگه ؟
+ اه ...
(کلافه از روی نیمکت چوبی زیر درخت گیلاسی که پُر از شکوفه است بلند میشود و به سمت ساختمان حرکت میکند)- محض اطلاعت خانوم بی اعصاب امروز یکی اومده بود ملاقاتت که شما معلوم نبود کجا بودی که ردش کردن رفت
(می ایستد و چشمانش را میبندد با صدای بلند میپرسد)
+اسم شریفشون رو نگفتن؟
- به من که نگفتن ولی میتونی بری بپرسی
(آرام با خودش میگوید)
+ دیگه اهمیتی نداره
(پایان فلش بک)
+ الو سلام سارا چطوری خوبی؟ ... اره اره منم خوبم ... خب باشه یه دقیقه صبر کن من پشت فرمونم میخواستم سریع بهت بگم امشب خونه ما ... چی ... بی ادب شدیااا توکه همیشه شارژی ... مهمونیه اگه خواستی دوست و رفیقات هرکیو که دوست داشتی بیار ... مناسبت ؟! خوبه که نمیدونی من تورو ببینم میدونم چیکار کنم ... نه گلم عصبانی برای چی همه چی با گفتگو حل میشه نمیخواد .. فقط اون دوست پسر گردن کلفتت به من نزدیک بشه ... اره اره ... باشه دیگه ... میتونی خدافظی کنی یا باید صبر کنم تا تصادف کنم ؟! ... باشه میشنوی که دارم میخندم ... همین نگرانیاته که منو دیوونه میکنه دیگه ... اوکی میبینمت مواظبم مامانبزرگ نترس بابای
_ حرف زدن با این سارا رو هرقدرم بخوای کوتاهش کنی بازم نمیتونی دقت کردی؟!
+ بله عزیزم کاملا
_ فقط بگم که اگه بخوای هول هولی همه چیو بهم بریزی و خودتو نابود کنی بهت یه آرامش بخش بدم که دیوونمون نکنی
+ نبابا من فقط یکم استرس دارم همین استرسه باعث میشه توی تایم کم همه کارامو برسم انجام بدم آرام بخش بخورم که دیگه کاری ازم برنمیاد