د.ا.ن. Saba:
دیروز به کسالت بار ترین حالت خودش گذشت
خیلی حس بدیه که قبل ازینکه حتی تصور اینو بکنی که صمیمی ترین دوستات ممکنه باهات سرد بشن چون تو دیگه نمیبینیشون و دوری باعث سرد شدن روابط میشه
بعد ازینکه دوباره با مامانم صحبت کردم و دلم یه جورایی گرفت حالم خوب نبود به همون دوستایی که فکر میکردم بهترین حامیای من تو هر شرایطی هستن پیام دادم ولی فقط حالِ بدمو تماشا کردن خیلی وحشتناکه وقتی دیگه انقد تکراریو بی اهمیت بشی که حوصلتو نداشته باشن
مثه همیشه حرفایی که توگلوم گیر کردن و هیچ وقت کسی نمیشنوه رو تو دفترم نوشتم هه نوشته هامم باخودم یه روز خاک میشن حوصله منو ندارن نوشته هام که دیگه هیچی
"نمیدانم چرا وقتی راهی به هیچ جا ندارم و دلم از همه ی دنیا گرفته سراغ قلم و دفتر می ایم سراغ نوشتن
برای همین نوشته هایم تلخ است همیشه تلخ بدون امید
این یک واقعیت است از زندگی مُرده من هروقت یادم می اید دوباره شکسته ام سراغ نوشتن می ایم قلمو دفترم مرا میشناسند دراین اوقات پشت سرهم مینویسدو حک میکند
صدای تختم را میشنوم میخواهد دوباره مرا دراغوش بگیرد میگوید توفقط بخواب مثل همیشه به روز میگویم بگذرد به شب میگویم تمام شود
کاش میتوانستم دستت را بگیرم و به بقیه معرفی ات کنم بگویم این تنها کسی است که موقع تنهایی بیشتر از همه حوصله ام را دارد ومراساعت هادراغوش میگیرد تافراموش کنم تاحالم دوباره بظاهر خوب شود"
مثه شب قبل با همون گریه های ازسر تنهایی همیشگی خوابیدم از سر دوست نداشته شدن
لعنت به این پفای پشت چششششششششم اه کودوم خری گفته آب یخ موثره احتمالن تاحالا چشمش پف نکرده وای صبا چقد خوش اخلاقی امروز افتاب از کودوم طرف درومده مهربون شدی
انقد باخودم حرف میزنم دیوونه شدم نه؟
نه بابا دیوونه شدی فک کن یه درصد تو از اولم دیوونه بودی نیاز به شدن نداشتی
همونطور که جلوی اینه بودم و داشتم اوضاع داغون سرو وضعم بررسی میکردم بلند بلند باخودم حرف میزدم باید برم سر کار و حتمن بخاطر این قیافه باید توضیح بدم
_هییی سلام
برگشتم ببینم این صدای اشنا برای کیه که فاک غزال بود خدای من با این قیافه نمیخواستم اونم از همین اول با روحیات مزخرفم اشنا بشه سعی کردم با لبخند بهش سلام کنم چون سرمو بندازم پایین بدبخت تر بنظر میام