قبل از خواندن توجه کنید! :
این داستان ادامه فیکشن Hybrid میباشد پس در ابتدا فصل اول رو بخونید و بعد سراغ فصل دو بیاید قشنگام!...توجه! :هرگونه کپی برداری و الگو گرفتن ازین داستان (دیالوگ-شخصیت-وقایع-صحنه پردازی و...) و بازگردانی داستان به شخصیت های دیگه 🚫ممنوع🚫 میباشد و به محض مشاهده نمونه به شدت برخورد خواهد شد!
***********************
3 سال قبل
درست سه سال میگذشت ...سه سال از اون هیا هوی بزرگ و کشتار عظیمی که در عمق جنگل تاریکشون رخ داده بود میگذشت و حالا جنگل توی سکوت عذاب آوری فرو رفته بود....
سکوتی که گه گاهی با صدای غار غار کلاغ ها که به همراه زمستان سرد در گوشه گوشه جنگل جا خوش کرده بودند و همچون افسانه هایی که مثل سایه پشت درخت های جنگل پنهان شده بودن و زندگی آروم و مخفی خودشون رو به دور از چشم انسان ها ادامه میدادند و خون می مکیدند، شکسته میشد....جنگل بعد از اون آتش سوزی بزرگی که به جان خریده بود و موجودات ریز و درشتی که بی رحمانه در خود سوزانده بود، حالا توی خلسه ای از سکوت به زندگی خود ادامه میداد و در انتظار بهاری تازه پوشش سرد دانه های ریز و درشت برف رو که تن لخت درختهاشو میپوشوند رو تحمل میکرد....
نیمه های شب درست وقتی ماه به کامل ترین نقطه خود رسیده بود و زوزه گرگ نژاد ها که از دوردست ها به گوش میرسید، سکوت مطلق شب رو میشکست....بین اون هیاهو هایی که هر نیمه شب از سر گرفته میشد و خون خار ها و گرگینه هایی که در صلح به سر میبردند و فعالیت هاشون رو از سر میگرفتند، شخصی ما بین درخت ها پرسه میزد و صدای خش خش رد پاهاش روی برف گوش های خفاش هارو آزار میداد و برف های دست نخورده ی روی زمین رو از رد پاهای تیره رنگش پر میکرد...
شخصی که روزها، هفته ها و ماه ها داشت به دنبال چیزی قلمرو سیاه رو زیر و رو میکرد... چیزی که سال ها پیش نیمی از اونو از دست داده بود و خاطرات با ارزشش رو به دو نیم تقسیم کرده بود....
اون شخص که چهره اش با شنل بلند و سیاهی که پوشیده بود تاریک به نظر میرسید و تنها چشم های سرخش تاریکی سایه شنل رو سوراخ میکرد، به دنبال چیزی که میخواست قدم برداشت و درست جلوی درخت تنومند و بزرگی که انگار قرن های طولانی اینجا قد علم کرده بود و حتی آتش بزرگی که توی این جنگل رخ داده بود هم نتونسته بود تن تنومندشو بسوزونه و تبدیل به خاکستر کنه، ایستاد...
نگاه سرخشو روی درخت کهنسال پیش روش برداش و قدمی به تنه اش نزدیک شد و دست گچی رنگ با ناخون های بلندش رو روی تنه درخت گذاشت و پوسته سرد و خشکشو نوازش کرد...
ESTÁS LEYENDO
⚜️Hybrid-Rose from the gave⚜️
Fantasía⚜️خلاصه:به دنبال اتفاقات فصل 1 گروه اتحادی که برای فهمیدن رمز و راز های پشت دفترچه کهنه شکل داده بودن بعد از 6 سال تکاپو برای از بین بردن عامل عذاب هاشون حالا در آرامشی عجیب به سر میبرد.. آرامشی که مثل آلارم و آژیر خطری بهشون اخطار میداد... اخطار م...