G.O.D/ Part 19

563 105 55
                                    

Part 19
آهنگ دلنشین صحبتش، تداعی گر عاشقانه ترین سکانس غمگین نمایشنامه ی زندگی ام بود.
همانقدر دوست داشتنی
همانقدر زهراگین..
______________________________________

میتونست نور رو از پشت پلک هاش حس کنه.
چشم هاش رو به زحمت باز کرد..

حس میکرد تمام بدنش درد میکنه، آخرین صحنه های قبل از بیهوش شدنش رو کم کم به یاد می آورد..

زمزمه کرد:"من از ساختمون پرت شدم پایین..زنده م اصلا؟!"
و به دست هاش نگاه کرد که یکیش داخل گچ بود.
نشست و سر گیجه ش رو نادیده گرفت.

اراده کرد تا از تخت بیمارستان پایین بیاد که در باز شد.
رز و لیزا داخل شدن و سکوت اتاق پایدار نموند..
لیزا سریع به سمتش اومد:"هییی جنی ببینم تو حالت خوبه؟ وای خوبه زنده ایی.. "

رز پشت سرش آرام قدم برداشت و کنار تخت ایستاد:"نگران نباش..فقط دستت شکسته"

لیزا ادامه داد:"درسته..از طبقه ی اول افتادی"
جنی سرش رو تکون داد:"خب..الان میتونیم برگردیم؟"

رز تایید کرد:"وقتی سرمت تموم بشه، دکتر تصمیم میگیره"

جنی رو به لیزا گفت:"چرا صورتت پر از خراشه..؟"
لیزا خندید:"چیزی نیست کیوتی"

رز گفت:"دیروز به جنگل رفتیم و لیزا با شجاعت تعداد زیادی از ارواح رو به جهنم برگردوند..فکر نمیکردم از پسش بربیاد "

به لیزا نگاه کردو ادامه داد:"خراش های روی صورت و بدنش حاصل مبارزه با اونهاست"

جنی دستی به شونه ی لیزا کشید:"مرسی لیزا.. مرسی که به حال خودم رهام نکردی.. و ببخشید که آسیب دیدی.."

رز لبخند محوی زد:"خدایان ازش خیلی راضی هستن، باید بعد از تموم شدن این جریانات منتظر پاداش باشه"

لیزا خندید:"واووو منتظر میمونم"
رو به جنی ادامه داد:"و قابل تو رم نداره کیوت "
.
.
رز از روی تقویم چوبیش علامت میزد..
زمزمه کرد:"چهارده روز وقت داریم.."

لیزا کنارش ایستاد و لیسی به بستنی تو دستش زد که جنی گفت:"یااا هوا اونقدرام گرم نیست که بستنی بخوری!"

لیزا خندید:"میدونم! میخوام امتحان کنم"

رز ساکت بود.. چی به سر لیسا اومده بود؟ رز دیگه دسترسی به روحش نداشت.. کجا ممکن بود باشه؟ ذهنش مشغول تر از هر زمان دیگه ای بود اما چهره ی خونسردش، درست مثل لیسا تو مخفی کردن احساسش استاد بود..

لیزا گفت :"یکی از فانتزیام این بود که مدیریت جمعو بدست بگیرم و الان میخوام امتحانش کنم..تاداااا مدیر لیزا پیرسون..میگم نظرتون چیه من گروهمونو هدایت کنم؟"

جنی خندید:"یاا کدوم گروه؟ اگرم گروهی باشه همه میدونیم کی لیدره..مگه نه؟"

لیزا پرسشگر نگاه کرد:"کیه؟"
-"معلومه..منم"

god of darkness.Where stories live. Discover now