G.O.D/ Part 23

599 110 81
                                    

چشماش رو باز کرد.
باز هم نور اذییتش میکرد..

دستش رو سپر کردو نشست.
لیسا بیدار بود و زانو هاش رو بغل گرفته بود..
نمیتونست باور کنه لیسا تا این حد گوشه گیر و وابسته باشه.. دختری که هیشکی حریفش نمیشد حتی خود جنی!

گفت:"صبح بخیر.. از کی بیدار بودی؟ "
لیسا بهش نگاه کرد:"صبح توعم بخیر.. یک ساعتی میشه"

-"دیشب خوب نخوابیدی؟ "
-"چرا.. خوب بود"
جنی لحاف رو کنار زد:"میخوای بریم بیرون یا صبحانه ت رو برات همینجا بیارم؟ "

لیسا پوزخند زد:" فکر نمیکنم اصلا میلی برای خوردن باشه"

جنی که نمیدونست چیکار کنه گفت:"خب.. اگه چیزی نخوری که نمیشه.. من میرم بیرون.. میخوام دستو روم رو بشورم.. بعدش بهت سر میزنم خواستی باهم بریم"

لیسا سر تکون داد و جنی بیرون رفت..
جنی در رو بست و پوفی کرد..

زندگی از کی انقدر غیر قابل تحمل شده بود؟
با صدای زنگ در راهش رو به سمتش کج کردو از چشمی نگاه کرد..
جیسو؟؟!

سریع در رو باز کرد..
جیسو عینک دودیش رو بالای سرش گذاشت و دسته ی گل رو سمتش گرفت:" سلام خرگوش کوچولو! "

جنی گل هارو گرفت و بی وقفه خواهرش رو بغل کرد:" سلام جیسو.. دلم برات تنگ شده بود خیلییی زیاد"

جنی جیسو رو جدا کرد و گفت:" بیا تو... فکر نمیکردم به این زودیا بیای.. آخه پیدا کردن خونه از روی آدرس سخته! "

جیسو داخل رفت و خندید:" اونقدرام سخت نبود"
رز مقابلشون ایستاد به جنی نگاه کرد که جنی گفت:" رز.. خواهرمه جیسو.. "

جیسو سلام کرد و رز با لبخند دستش رو دراز کرد:" سلام.. خوشحالم از دیدنت.."

جیسو دستش رو فشرد:" منم همینطور عزیزم"
جنی ادامه داد:" رز خواهر لیساست اونی"
-"هی هی ببین کی اینجاست! "

همه به لیزا نگاه کردنو جیسو متعجب گفت:" تو.. "
لیزا خندید:" اشتباه نکن کیوتی.. من همزادشم خودش فعلا تو غار تنهاییش مونده معلوم نیست کی بیاد"

جیسو وسایلش رو کنار در ورودی گذاشت و همراه جنی داخل اتاق رفتن.
همونطور که لباش هاش رو عوض میکرد گفت:" جنی؟ لیسا کجاست؟ تونستین برش گردونین؟ "
جنی تلخ خندید:" اره اونی اون برگشته.."
جیسو گفت:" خب پس مشکل چیه؟ چرا بنظر ناراحتی؟ "

-"چون.. چیزی به خاطر نمیاره.. هیچی"
جیسو لحظه ای سر جاش موند.. گفت:" چی؟!"
رز در زد:" جیسوی عزیزم حتما شماعم چیزی نخوردی، لباسات رو عوض کردی لطفا بیا باهامون صبحانه بخور.. جنی توعم همینطور"

صدای لیزا از اون طرف اومد:" زود باشین من گشنمهههه! "

و رز اروم "هیس" گفت.
جیسو از رز تشکر کردو گفت:" حالا چیکار میشه کرد؟ "

god of darkness.Where stories live. Discover now