Chapter 22

30 3 2
                                    

-كي؟؟؟
وليحا با تعجب بهمون نزديك شد. اخمي كرد و رو به جود گفت: الكساندرا فلايت ديگه كيه؟

سر جام ميخكوب شده بودم. دهنم خشك شده بود و مغزم قفل كرده بود. نميدونستم بايد چي كار كنم يا چي بگم؟ اصن نميتونستم درست فكر كنم! انقدر جا خورده بودم كه حتا نميتونستم انكار كنم و از خودم دفاع كنم!

جود بدون اينكه نگاهشو ازم برداره دستشو سمت جيب كتش برد و چيزي رو به ارومي از توش دراورد. چيزي شبيه يه پاسپورت...

زين به محض ديدن گوشه ي پاسپورت كه از جيب كت جود بيرون ميومد، اومد بين من و جود با فاصله ي خيلي كمي از جود وايستاد و با صداي اروم و مضطربي گفت: نكن!

ولي هر دومون ميدونستيم بي فايدس! هر دومون ميدونستيم اون اين موقعيتواز دست نميده! اون پاسپورتي كه لحظه به لحظه بيشتر و بيشتر از توي جيب كت جود بيرون ميومد، مال من بود! مال من واقعي؛ الكساندرا كارا بلايت! لازم نبود بازش كنه تا اينو بفهمم! تنها چيزي كه ميتونست منو لو بده اون بود و من مطمئن بودم كه خودشه. تو شرايطي نبودم كه به اينكه چجوري و از كجا گيرش اورده فكر كنم. اهميتي هم نداشت! مهم اين بود كه ما باختيم! آس دست جود بود!

جود پاسپورت رو كامل از تو جيبش دراورد و بعد از نيشخند كوتاهي براي زين به سمت اقاي ويلسون رفت: فكر ميكنم لازمه شما اينو ببينيد...

با اشفتگي و اضطراب به زين نگاه كردم. به من نگاه نميكرد. چشم دوخته بود به پاسپورتي كه توي دستاي اقاي ويلسون باز ميشد.
همون موقع ديدم كسي كنارم خم شد و پاسپورت قلابيم رو از روي زمين برداشت. دنيا؟؟ اين ديگه كِي اومد؟

قبل از اينكه پاسپورتو به اقاي ويلسون بده چند ثانيه روم مكث كرد و بعد از اينكه نگاهش روي گردنبندم لغزيد ازم دور شد.

عالي شد! يعني تمام مدت اونم همه چيو ميدونست! هر دوشون ميدونستن و فقط منتظر بودن! منتظر يه فرصت مناسب براي زمين زدن من!

دنيا پاسپورت قلابيمو به اقاي ويلسون داد. اقاي ويلسون كه سعي ميكرد چهره ي گيجش رو اروم نشون بده، عينكش رو كمي جابجا كرد و با دقت مشغول بررسي دو تا پاسپورت شد.

خانم ماليك با نگراني كنار اقاي ويلسون ايستاده بود. بالاخره سرشو بالا اورد و با چشماي پر از بغض و صدايي كه از ته چاه ميومد رو به من گفت: استلا... اينا چين؟

سرمو با نگراني به چپ و راست تكون دادم و زير لب گفتم: خانم ماليك...

جود حرفمو قطع كرد: بله! اون پاسپورت قلابيه! در واقع اين دختر قلابيه! اصلا شخصي به اسم استلا جونز وجود خارجي نداره!

نميتونستم! ديگه نميتونستم اين موقعيتو تحمل كنم. دقيقا چيزي كه ازش ميترسيدم داشت اتفاق ميفتاد. اونم به بدترين شكل ممكن! ديگه نميتونستم نگاه خانم ماليك رو تحمل كنم. چشمامو بستم و دستامو روي صورتم گذاشتم و بدون اينكه بخوام احساس كردم كه داره گريه ام ميگيره.

Beneath the liesWhere stories live. Discover now