زین
به خودم رسیدم موهامو با ژل به سمت بالا زدم و یه
عطرخوشبو به اسم "captan black"به خودم زدم از
خونه زدم بیرون و امروز برای هیجان بیشتر تصمیم گرفتم
با موتور برم دانشگاه رفتم از تو پارکینگ اپاچیمو اوردم
بیرون و با نسیم خنکی که به گونه هام خورد یه نفس عمیق
کشیدم وسطای راه یه بسته سیگار واس خودمو لو گرفتم حرکت کردم به سمت دانشگاه
وقتی رسیدم اپاچیمو کنار در دانشگاه با قفل بستم و لو رو
دیدم که داره میاد سمتم رفتم بهش دست دادمو با هم وارد دانشگاه شدیم
بعد از ورودمون همه نگا ها رو ما بود یه پسره رو دیدم که
داره بهم نگاه میکنه نگاش که کردم نگاشو برگردوند منم بی
خیال شدمو رفتم پیش هری و بچه هایی که دورمون حلقه زده بودن
بعد ۵دقیقه همگی رفتیم سر کلاس من با لویی کوله
هامونو پرت کردیم رو میز شروع کردیم به چرت پرت گفتن و خندیدن
ولی از وقتی اومدیم تو کلاس اون پسره که اسمشو
نمیدونم با موهای قهوه ای و چشمای که ست موهاشو
خیلی آروم به نظر می رسه و این حرص منو درمیاره کاری
میکنه که برای اذیت کردنش نقشه بکشم
با ورود استاد دست از نقشه کشیدن برداشتم
لویی: زین تو چه فکری ای ؟
میخام حال این پسره رو بگیرم اسمشو میدونی ؟
لویی: اره اسمش لیام لیام پین
آها ک اسمش لیام ....
YOU ARE READING
unconditional love
Romance[completed ] از اونجایی شروع شد که پسر شیطون دانشگاه عاشق یه پسر آروم با جذبه میشه و این پسر شیطون هر کاری واسه جلب توجه پسر آروم با جذبه دانشگاه میکنه اما کی گفته داستان عشقشون بدون غم ناراحتییه؟؟؟؟. بر اساس یه داستان واقعی با تغییر شخصیت های داستا...