part 29

830 90 3
                                    

لیام

صبح که از خواب بیدار شدم دیدم خونه زینم تو تختش

یه کم خجالت کشیدم از اینکه مامانش ما رو دیده شده

باشه سریع از تخت خواب بلند شدم که باعث شد زینم از

خواب بیدار شه زود منو انداخت رو تخت نذاشت بلند شم
با عشوه گفت

زین: لیامم تو که نمیخوای من ناراحت شم
نه عشقم

زین : باید امروز بریم سینما بعدش پارک آبی من دانشگاه نمیام

باشه عزیزم میریم به شرطی که یه بوس بدی بهم  ازش لب گرفتمو رفتیم پایین

تریشا: اوه زین چرا دانشگاه نرفتی ؟؟اوو لیام تو ام اینجایی

مس لبو قرمز شدم ببخشید خانم مالیک تا اومدم زین بزارم بخابه خودم خابم برد

تریشا : نه اشکالی نداره پسرم راحت باش

زین: لیام زود باش بریم صبحونه بخوریم بریم

باشه

صبحونه رو خوردیم زین دستامو گرفت مس یه پاپی دنبال خودش کشید

ارووووووم زینی وینی

رفتیم سوار ماشین شدیم یه ساعت بعدش رفتیم سینما

"جورج" زین وقتی اونجا رو دید ذوق کرد رفتیم تو و دو تا بلیط گرفتمو رفتیم نشستیم فیلم ببینیم

منو زین دو تا صندلی نزدیک هم گرفتیم فیلم شروع شد

زین با دیدن اون فیلم چهرش در هم شد به من گفت که پاشیم بریم
زین ساین شاینم چی شد؟

زین: لیام سوال نکن اسم اون فیلم باعث میشه تنم بلرزه بغضم بگیره "brokback of mountain"

زین من ناراحت نباش فقط دستاتو بزار تو دستام بریم

unconditional loveWhere stories live. Discover now