part 16

836 134 2
                                    

زین

امروز یه روز خوب بود صبح از خواب بلند شدم با فکر

کردن به اون پسر دلم ریخت رفتم یه شلوار جین ابی

پوشیدم با یه لباس سفید موهامو دادم بالا و عطر جدیدمو

زدم به خودم رفتم پایین صبحونه خوردمو رفتم پارکینگ

ماشینمو برداشتمو زدم بیرون رسیدم دانشگاه رفتم تو و

لویی دیدم که داره با هری صحبت میکنه رفتم سمتشون و لویی یه سوت زد

لویی: پسر چه کردی چه خوشتیپ شدی

هری : راست میگه خیلی خوشتیپ شدی فک کنم امروز چند نفر تورت کنن

اوه بچه ها خجالت زدم نکنین رفتیم تو کلاس لیامم

نشسته بود با دیدن من یه نگاه بهم انداخت و سرشو برگردوند

اون چرا انقد با من خشک من امروز به خاطر اون تیپ زدم

رفتم کنارش نشستم با سکسی ترین حالت موهامو دادم بالا

و براش دلبری کردم و بعد صداش زدم

سلام لیام و اونم جواب سلاممو داد من بهش یه نگاه

طولانی کردم اما اون روشو برگردوند و ارتباط چشمیمونو قطع کرد
.
.
.
.
امروز من باید میرفتم خونه لیام برای تکمیل کردن پروژه ...

برای اینکه خوشتیپ تر بشم یه شلوار تنگ مشکی پوشیدم

با یه تاب از تو کمد لباسام یه کاپشن چرم مشکی پوشیدمو

به سمت خونه لیام راه افتادم

unconditional loveWhere stories live. Discover now