لیام
امروز دانشگاه نداشتیم ولی باید میرفتم خونه زین واسه تکمیل پروژه به زین پی ام دادم
من ساعت ۵ اونجام
send
زین: باشه
receiveبا سردترین حالت ممکن گفت ولی قلبم درد گرفت نمیدونم چرا از لحنش یا کاری که باهاش کردم
بعد نیم ساعت حاضر شدم شلوار جین مشکیمو پوشیدم با
لباس مشکی و با یه کاپشن سبز لجنی و یه کم عطر آماده
شدم که برم رفتم سوار ماشین شدم راه افتادم وقتی
رسیدم زنگ زدم زین درو با کرد و من با دیدنش خیلی
تعجب کردم اون خیلی جذاب شده بود و زیبا خودمو جمع
کردم و سعی کردم طبیعی باشم وارد خونه شدم و کتمو
دراوردم خونه زین خیلی حس خوبی بهم میداد با صداش به خودم اومدم جواب سوالشو دادم
زین: جزوه ها رو اوردی؟
اره اوردم وقتی اومد جلو که ازم بگیره دستاش خورد به
دستم باعث شد یه موج لذت تو بدنم پخش شه خیلی تحریکم کرد جزوه ها رو ازم گرفت نشستیم
رو مبل زیاد بهم نگاه نمی کرد ولی من کم کم داشتم
عاشقش میشدم وقتی نگاشو اورد بالا چشم تو چشم
شدیم برای چند ثانیه به هم خیره شدیم ولی زین این
ارتباط قطع کرد رفت دو تا قهوه اورد و گذاشت رو میز تا
خاست بشینه دستاشو گرفتمو پرتش کردم رو مبل خاست
پاشه ولی زور من بیشتر بود دیکمو چسبوندم به دیکشو
آروم آروم شروع کردم به تکون دادنش رو پایین تنه زین ناله کرد خاست بلند شه ولی نتونست
زین: اههه لی نه نکن تمومش کن
تو باید تاوان تحریک کردنمو بدیزین منو کنار زد خاست بره که از پشت گرفتمشو دوباره
انداختمش رو مبل ناله کرد از فرصت استفاده کردم لباشو
خوردم انقد لباشو خوردم که با ناله زین به خودم اومدم سرمو گرفتم بالا و با چهره خمارش رو به رو شدم
YOU ARE READING
unconditional love
Romance[completed ] از اونجایی شروع شد که پسر شیطون دانشگاه عاشق یه پسر آروم با جذبه میشه و این پسر شیطون هر کاری واسه جلب توجه پسر آروم با جذبه دانشگاه میکنه اما کی گفته داستان عشقشون بدون غم ناراحتییه؟؟؟؟. بر اساس یه داستان واقعی با تغییر شخصیت های داستا...