part 22

849 120 0
                                    


زین

وقتی از خاب پاشدم فکر میکردم تو تختمم ولی به جاش

روی یه چمن توی پارک خوابیده بودم هیچی یادم نمیاد

گوشیم و برداشتمو دیدم ۴۰تا میس کال از مامان و ۲۰تا

میس کال از لویی دارم زنگ زدم به لویی و بعد ۱۰ثانیه جواب داد

لویی: پسره احمق کجا رفتی گوشیتو چرا جواب نمیدی دو

روز دانشگاه نیومدی پاشو بیا اگه نیای استاد حذفت میکنه 

رفیق نگرانتم پاشو بیا ببینمت
.
.
.
‌ باشه لویی الان میام بعد نیم ساعت وارد دانشگاه شدم

نمیتونستم چه جوری با لیام رودررو شم ولی خودمو جمع

کردمو رفتم در زدم   وارد کلاس شدم  همه نگا ها برگشت

بهم به لیام نگاه نکردم مستقیم با اجازه استاد رفتم پیش لویی 
لویی: پسر کجایی دو روز هیچ خبری ازت نیست نگرانت

شده بودم رفیق چرا زیر چشمات مشکی صورتت زرد شده؟

همه اینارو با یه ناراحتی که تو چهرش بود گفت برای اینکه

نفهمه دلیل اصلی این دو روز نیومدنم و ناراحتیم  رو بحث

عوض کردمو گفتم مریض بودم ولی میدونستم دلیلش این نیست 

unconditional loveWhere stories live. Discover now