One Direction - Home
Told myself I kind of liked her~
But there was something missing in her eyes~
یکی از تورای بزرگ وان دایرکشن دوباره شروع شده و تقریبا شیش ماهی میشه که از کشورای مختلف رد میشیم.
دیشب بالاخره به پاریس رسیدیم. شهر عشق.
رابطه ی بین من و زین جدی تر شده و منظورم از جدی تر اینه که قبل هر اجرا عملا نمیتونیم از بوسیدن همدیگه دل بکنیم.
و نه. من هنوز بهش نگفتم که چه حسی بهش دارم. حتی نمیدونم کجای کاریم و چه قدر میتونم بهش نزدیک بشم. اگه برای اون فقط یه خوش گذرونی کوتاه باشه بازم میخوام ادامش بدم. اون زینه. من برای داشتنش حاضرم هرکاری بکنم هرچند که در حد چند ماه باشه.
همین ترسا باعث میشه قفل دهنمو نشکنم و بهش نگم هر وقت که کنارم وایمیسه قلبم داره از جاش در میاد یا هر وقت که بهم نگاه میکنه توی دریای عسل چشمهاش غرق میشم.
اگه ما دوتا آدم عادی بودیم دلم میخواست دستشو بگیرم و وقتی به برج ایفل رسیدیم ببوسمش و روی لباش زمزمه کنم: همه ی زندگیم شدی. میمونی تا زندگیم ادامه پیدا کنه؟
ولی ما توی یه فیلم رمانتیک نیستیم که دوتا شخصیت داستان به خوبی و خوشی تا آخر عمرشون زندگی کنن. حداقل نه به این راحتیا.
- خیلی خب. این یکی هتل از اون اتاق گنده ها نداره که هممون بریزیم توش. مجبوریم دوتا دوتا تقسیم بشیم. یکی هم تک میوفته.
لویی بروشور هتل رو روی میز پرت میکنه و پاهاشو بالا میاره و روی همون میز میذاره.
هری کنارش روی کاناپه میشینه و موهای فندقی لویی رو به هم میریزه.- ما یه مدت با هم تو یه خونه زندگی میکردیم. پس قطعا من و لویی با همیم.
زین مقابلشون وایساده و سرشو تکون میده. من دستمو دورش میندازم و به خودم نزدیکش میکنم.
- من و زینم که قطعا باهمیم.
زین آرنجشو محکم به شکمم میکوبه و وقتی آخ کوتاهی از دهنم در میاد، برمیگرده تا بهم پوزخند بزنه.
- نه خیر، این داره چرت میگه. من اتاق تکی رو میخوام.
نایل در حالی که یه سیب بزرگو گاز میزنه پاشو دراز میکنه تا به زین لگد بزنه و البته که هیچ وقت بهش نمیرسه.
- داداش، اینجاست که داری اشتباه میکنی. اون اتاق تکیه مال خودمه. بعد عمری میخوام تنها باشم، تا جون دارم فیلمای زارت و زورتی ببینم و پورنای...
- نایل!!!
تقریبا هممون با هم اسمشو داد میزنیم. اگه بخواد ادامه بده به جاهای جالبی نمیرسه و همه قبلا این تجربه رو داشتیم.
زین صورتشو با حالت چندشی جمع میکنه.
- باشه بابا. من و این تدی بر با هم میمونیم. تو هم برو تنهایی هر کاری دلت میخواد بکن. فقط قول بده جزئیاتشو تعریف نکنی.

YOU ARE READING
Fall Right Into You
Romanceاین داستان زندگی منه و عشقی که سر راهم پیدا کردم. "بر اساس داستان واقعی زیام" [Highest ranking: #5 - Ziam] [Completed]