.16.

939 157 131
                                    

Harry Styles - Falling

I'm in my bed, and you're not here~

And there's no one to blame but the drink in my wandering hands~

بدترین قسمت رابطه هایی که از راه دورن اینه که تو نمیدونی طرف مقابلت الان داره چیکار میکنه و به چی فکر میکنه. تو هیچ وقت نمیتونی مطمئن باشی که حسی که توی قلبشه دقیقا به اندازه ی قبلا هست یا داره رفته رفته کم رنگ میشه؟

این چیزا مثل خوره به جونت میوفته و اگه این رابطه برات ارزش داشته باشه حتی بدتر هم میشه.

صفحه ی گوشیمو چک میکنم و آه میکشم. اگه امشب هم زنگ نزنه میشه 48 ساعت که هیچ خبری ازش ندارم.

اوه. چرا اینجوری گفتم؟ البته که ازش خبر دارم. تلویزیون جلوم روشنه و داره مراسمی رو پخش میکنه که زین حضور داشته. زین و به گفته ی تیتر درشت سفید رنگی که مثل طناب دار جلوی چشمامه "شریک زندگی دوست داشتنی و زیباش"

من که میدونم واقعی نیست. من که میدونم این چیزا فقط برای نمایشه. چرا دارم الکی خودمو باهاش اذیت میکنم؟

چشمامو سریع از تلویزیون میگیرم. همین الان همدیگه رو بوسیدن. دلم نمیخواد این صحنه رو تو کابوسام ببینم.

همه ی خونه رو تاریک کردم و به جز نور تی وی هیچ روشنایی دیگه ای نیست. یه لیوان دستمه که تا خرخره پر از شراب بود و حالا خالی شده. به خودم قول دادم فقط همین یه دونه رو بخورم. هم به خاطر کلیم تا بهش آسیب بیشتری نرسه و هم به خاطر زین. اگه زنگ بزنه و مست باشم اذیت میشه.

لیوانو روی میز میذارم و آه میکشم. شاید به جای دنبال کردن اخبار سلبریتیا که تو این شبکه ی مضخرف پخش میشه بهتر باشه به یکی از پسرا زنگ بزنم.

اما نصفه شبه. اون بنده های خدا هم حتما کلی خستن و به استراحت و خوابشون نیاز دارن.

همه که مثل من نیستن.

توی سرم جمله ی خودمو ادامه میدم. همه که مثل من نیستن که دوست پسرشون کیلومترها ازش فاصله داشته باشه و دو روز تموم باشه که به خاطر مسائل کاری خبری ازش نشده.

تلویزینو خاموش میکنم تا بیشتر از این زوج خوشبخت رو به روم، حالمو به هم نزنه. از روی مبل بلند میشم و وقتی به اتاق خواب میرسم خودمو با صورت توی ملحفه های نرم تخت پرت میکنم. و البته که حواسم هست گوشیمو تو سالن جا نذارم و محکم توی دستم نگهش داشتم و فشارش میدم.

هم رو حالت ویبرست و هم صداشو تا آخر زیاد کردم. با این حال چند وقت یه بار روشنش میکنم و به صحفش زل میزنم.

یعنی زین همچین چیزیو میخواد؟ با این قضیه مشکلی نداره؟ یا اینکه... یا اینکه ترجیح میده عشق دوران نوجوونیشو دور بندازه تا دنبال یه ماجرای عشقی بهتر باشه؟ عشقی که هم بتونه به دنیای بیرون نشونش بده و هم کنارش باشه.

Fall Right Into YouDove le storie prendono vita. Scoprilo ora