ترس_Part5_

3.3K 717 46
                                    

لطفا فشردن ستاره پایین رو فراموش نکنید♡


خسته بود. تنش امروز بیش از حد بود.
زیادی انرژی گذاشته بود.
ورود پنج آلفا حقیقی واقعا براش مسئله کم رنگی نبود!
آلفاهای حقیقی باهوش تربودن، حس بویایی قوی تری داشتن و سلطه گر تر و کمال گرا تر بودن!
داشتن یک امگاِ حقیقی کنارشون به معنی داشتن قدرت و تسلط بیشتر بود!
یک سولمیت بدون نقص!(آلفای حقیقی/امگای حقیقی).
اون واقعا نمیخواست درگیری زورگویی تو مدرسه بشه. به اندازه کافی استرس تو زندگیش داشت.
ذهنش سفید بود. درست مثل زمان هایی که یواشکی نخی از ماربروِ  قرمز دوست داشتنیش دود میکرد!
واقعا حال و حوصله فکر کردن و نگرانی بیشتر رو نداشت!
ظرف غذاش رو برداشت و همراه با کریس، کنار کیونگسو جای گرفت.

"کلاس چطور بود؟"
بتا پرسید.

"چهارتا آلفا دیگه داریم...همه حقیقی"

لحن کیونگسو به سرعت تغییر کرد:
"شت بک!...اونا چطوری ان؟"

کوتاه اما کامل جواب داد:
"همشون قدرتمند و کامل بنظر میرسن."

"هی..."
صدای بم و بوی شیرین کارامل و سیب سبز!

امگالبخند بزرگ و شادی زد:
"هی تهیونگ."

پسر لبخند مستطیل شکلی به لب آورد.
"هیونگ ...پاپا  نگرانت بود. چرا بهمون سر نزدی؟"

باز هم لبخند مهربونش رو برای امگاِ کاراملی تکرار کرد:
"همون مشکل همیشگی."

اینبار بتا اعتراض کرد:
"بازم ناپدریت؟ بکهیون اون حق اینو نداره. نمیتونه مانع بشه پدرتو ببینی!"

تهیونگ با لحن حق بجانبی دنبال حرف کیونگسو رو گرفت:
"راست میگه. هوسوک هیونگ هم گفت بهت بگم اگه خواستی میتونه با جانگ حرف بزنه. واسه دیدن پاپا."

امگاِ بزرگتر سری تکون داد و مخالفت:
"به هوسوک بگو من ممنونم اما نمیخوام بهانه ای دست آقای جانگ بدم. اینطوری مامانم ممکنه اذیت بشه. سعی میکنم خودم حلش کنم یطوری."

کریس به حرف اومد:
"هی یکی داره میاد این طرف. آروم تر حرف بزنین."

خب...تو دبیرستان کسی از دانش آموزها جز شش نفری که به این قضیه مرتبط بودن _خودش هوسوک، تهیونگ، کریس، کیونگسو وجونگین_خبر نداشت که پدر اون دراصل میشه پاپاِ تهیونگ و هوسوک!

"هوسوک الان کجاست ته؟"
بکهیون پرسید.

"پیش دوستای آلفاش! جایی که اگه اینجا نباشه میره!"
و دلخور نگاهش رو به میز دوخت.

Caged {BTS/EXO} {Chanbaek_kookv_namjin_minv_sope}Where stories live. Discover now