چرم و چوب_Part8_

4K 737 156
                                    

🖤لطفا حتما ستاره پایین صفحه رو لمس کنید🖤

مخلوطی قوی از بوی چرم و چوب، با شدت تو کل وجودش پخش میشد و در آخر اثر خودش رو مستقیم به روی بخش غددی_غشایی بدنش میگذاشت.
بدنش گرم تر از حد معمول شده و همزمان سرگیجه گرفته و انرژی هم براش باقی نمونده بود!
دو قدم دیگه با اتاق کوچک دبیرها فاصله داشت!
اما دقیقا قبل از اینکه سر انگشت هاش دستگیره طلایی رنگ رو نوازش بده دستی روی شونش نشست و بالافاصله چرخونده شد!
ناله آرومی از درد شونه محکم کشیده شدش کرد و دهانش رو قبل از اینکه بخواد به شخص مقابل اعتراضی کنه بست!
اون رایحه! نگاه گیجش رو به پسر برنزه مقابلش دوخت! چشم های نافذش بهش اجازه حرف زدن نمیدادند. مردمک هایی که برای افزایش دقت کمی گشاد شده کل صورتش رو متر میکرد.

آلفا چشم های جدیش رو به نگاه گیج و شکه شده اش دوخت، نفس طولانی و بلندی کشید و لب های پهنش رو از هم باز کرد:
"از اون چیزی که فکر میگردم خنگ تری! چطوری بهت اجازه تدریس دادن کیم سئوک جین؟ امگای هیت شده و بالغی که متوجه جفت خودش نشه صلاحیت آموزش دادن اصول پایه و جفت رو، به بقیه امگا ها داره؟"

جفت خودش؟
مغزی که تا همین چند ثانیه پیش درحال آوردن دلیل های مزخرفی مثل "خستگی بیش از حد"، "رایحه های جدید و قوی آلفاهای تازه وارد" یا "کم خوابی" و یا حتی "اختلالات هورمونی و عوارض قرص های کنترل کننده"
برای تغییرات بوجود اومده تو بدنش بود حالا به سرعت تغیر جهت داد!
اون از اول کلاس تا آخر بیحال و بیحال تر شده، بدن و سرش درد میکرد و کل وجودش پر بود از بوی آلفا مقابلش! چرا انقدر احمق بود که متوجه این موضوع به این سادگی نشده بود؟
لعنت!
اون آلفا _البته دراصل اون آلفای حقیقی دانش آموزش بود!
اون نه سال لعنتی ازش کوچکتر بود! این چه مزخزفیه؟!

دست آلفا رو که با سکوت و سرگرمی به صورت درهم رفته و متفکرش زل زده بود از رو شونه هاش برداشت و آهسته رها کرد.
"من...من ...ینی ما...نفهمیدم!...فکرش رو...اوم...نمیکردم!"

پوزخندی رو لب های آلفا شکل گرفت:
"تصوراتمو خراب کردی معلم کیم! فکر میکردم امگاِ خاصی هستی!"

میخواست داد بزنه و بگه اون هم از فهمیدن اینکه آلفاش ازش نزدیک به ده سال کوچکتره، تمام تصوراتش به فاک رفته! عمیقا!
سعی کرد نفس هاش رو کوتاه و سطحی تر کنه. نیاز داشت تا اون رایحه تند و قوی کمتر به ریه هاش کشیده شه.
"من ...من...من نمیتونم!این...ن...نباید..."

اخم های پسر درهم کشیده شد و نگاه تحدیدآمیزی به خودش گرفت:
"چی؟ یک بار دیگه بگو؟!"

امگا اینبار نالید:
"من ازت نه سال بزرگترم...من...من...معلمتم! این...این درست نیست!"

آلفا با عصبانیت محسوسی چونه ظریف امگا رو بالا کشید و فشار دستش رو زیاد تر کرد:
"فکر کردی واسم مهمه کیم سئوکجین؟ چطور به خودت جرات میدی مقابل آلفای خودت وایستی و مخالفت کنی؟ میخوای پیوندو بشکنی؟"

Caged {BTS/EXO} {Chanbaek_kookv_namjin_minv_sope}Where stories live. Discover now