پسر خانواده جئون_Part9_

3.8K 736 103
                                    

لطفا قبل از خوندن ستاره رو لمس کنید

بعد از اینکه هیونگ هاش تا کلاس همراهیش کرده بودن، هوسوک مثل همیشه نگاه تحدید کنندش رو روونه آلفاهای جوان شانزده ساله کلاس کرده بود و با بکهیون با گذاشتن بوسه ای رو موهاش تنها گذاشته بودنش تا به کلاس هاشون برسن.
کتاب هایی که لازم داشت رو رومیزش گذاشت، دستی به کروات فرمش کشید و وقتی از صاف بودنش اطمینان پیدا کرد لبخندی زد.
قبل از اینکه بخواد با وسواس همیشگیش دوباره لباس و موهاش رو مرتب کنه بوی ضعیفی از گندم و آتش حواسش رو مشغول خودش کرد! سرش و بالا گرفت و به در نگاه کرد، دیروز متوجه این بو نشده بود؟!
با نزدیک شدن رایحه به کلاس، همهمه کلاس خوابید بود و همه مثل اون به در زل زده بودن!
توقع ورود یک دام بتا یا حداقل یک آلفا رو داشت! و حالا دیدن اون آلفاحقیقی که با وجود کم سن و سال بودن حاله قدرت مشخصی داشت و بدن فوقالعاده و عضله ایش داد میزد از خانواده قوی و قدرت داریه براش جالب بود!
پسر با نگاه مغرور و لبخند تمسخر آمیزی رو لبش صندلی خالی نزدیک به تهیونگ رو بیرون کشید و نشست...هیچ اهمیتی به نگاه های کنجکاو بقیه نمیداد و با بیخیالی روی صندلی لم داده بود!

حتی ورود معلم به کلاس هم باعث نشده بود حالتش رو تغیر بده! تنها کاری که انجام داده بود معرفی خودش بعد از درخواست معلم بود!
"جئون جونگوک، آلفاحقیقی"
تهیونگ مطمئن بود قبلا فامیلی جئون رو شنیده اما بخاطر نمیاورد کی؟ و چرا؟
پس بیخیال توجه بیشتر به اون آلفای لم داده شد!

هرچند بنظر نمیرسید جونگوک بتونه بیخیال رایحه دیوونه کننده کارامل و سیبی که از پسر بلند میشد بشه!

تهیونگ دست های عرق کردش رو به شلوارش کشید تا کمی از خیسی اونها کم کنه...
تمام طول کلاس رو سعی در نادیده گرفتن اون آلفای مذکور کرده بود. طوری که پسر بهش خیره شده و رایحه اش که به مرور قوی تر شده بود همه و همه زنگ خطری رو براش روشن کرده بود! نگاهی که علاوه بر خیس کردن دستهاش، استرس بدی هم به جونش انداخته بود.
با صدای زنگ به سرعت از جا پرید، کوله اش رو به دوش کشید اما درست قبل از اینکه بخواد اولین قدمش رو برداره دستی محکم بازوش رو گرفت.
وحشت زده به عقب برگشت...دست های بزرگ و سفید جئون بود که بازوی لرزونش رو اسیر کرده بود...
نفرینی روونه شانس گندش کرد و چشم های نگرانش رو به آلفا دوخت.
"چیزی شده؟"

آلفا همینطور که می ایستاد لبخند سردی زد، "چیزِ خاصی نیست تهیونگ...درست گفتم نه؟ تهیونگ بودی؟"

امگا سری تکون داد و تکون آرومی به دستش داد تا پسر رو متوجه کنه که دستش رو رها کنه.

جونگوک ابروی بالا انداخت و تکونی به دستش داد. "خوشت نمیاد؟ از اینکه بازوتو گرفتم؟"

تهونگ با خودش فکر کرد این دیگه چه سوال مزخرفیه؟
اما جملاتی که به زبان آورد رو با احتیاط بیشتری انتخاب کرد، "این...خب یکمی دردناکه...میشه اوم...لطفا ولم کنی؟"

Caged {BTS/EXO} {Chanbaek_kookv_namjin_minv_sope}Where stories live. Discover now