بعد از اینکه تیم ویژه ی خونه ی استایلز جونگکوک رو برای درمان به یکی از اتاق ها بردن بچها به درخواست نگهبان کل اونجا موندن و 8 تا نگهبان و یه بازرس روبه روی لیام،هوسوک،باریش،نایل و تهیونگ ایستاده بودن
بازرس:کی به شما اجازه داد وارد اون قسمت ورود ممنوع بشین ..؟
لیام:گرما
بازرس:بله..؟
لیام:گرماااااا
بازرس:صداتونو بیارید پایین
لیام:
باریش روی یه برگه ی چیزی نوشت و به بازرس داد
باریش:این شماره تلفن منه هر وقت نیاز بود با من تماس بگیرین
بازرس:کجا؟؟؟
باریش:ها؟
بازرس:بعد از تحقیقات میتونید برید ولی الان نه
هوسوک:وادفاک،داداش ما فق یه گردو کندیم از باغچتون
بازرس:بعدا مشخص میشه
لیام:از صب مارو اینجا معطل کردین الان میگین برا تحقیقات فاکیتون بمونیم اینجا؟؟؟هه...بچها جم کنین بریم
لیام،هوسوک و نایل سمت در بزرگ خونه رفتن ولی نگهبانا مانع اونا شدن
لیام:برو کناررررر
بازرس از پشت سر لیام شروع کرد به حرف زدن
بازرس:اگه برین شانستون برای مسابقه از بین میره و همچنین مجبور میشیم با امنیت کل تماس بگیریم
لیام:هن...؟
نایل:بدبخت شدیم
مسئول امنیت:چه اتفاقی افتاده
همه به سمت صدایی که شنیدن نگاه کردن،بازرس سمت مسئول امنیت که مرد قد بلند و چهارشونه ای با موهای جو گندنی و لبلس فرم ابی نفتی بود رفت
بازرس:این اقایون مزاحمت ایجاد کردن
مسئول:چطور؟
بازرس:وارد باغ گردو شدن
مسئول:بعد از تحقیقات اگه به چیز مشکوکی برخوردی با بخش امنیت و اقای استایلز هماهنگ کنید
لیام:
نایل:
هوسوک:
باریش:
تهیونگ:
هوسوک:سر یه گردو...ناموسا چقدر خسیسن حالا بچه یه گردو کند خورد تازه الان ما باید طلبکار باشیم
تهیونگ:شما در حال حاضر با چه حقی مارو نگه داشتین؟
نایل:دقیقا
مسئول:همونطور که بازرس گفتن میتونید برید ولی دیگه اجازه ی شرکت توی مسابقه رو ندارید و البته اتفاقای خوبی بعدش نمی افته
لیام:از ساعت 9 تا الان مارو توی اون گرما نگه داشتین الانم سر یه گردو این کارارو میکنین بابا دس خوش
مسئول:میتونید برید کسی جلوتونو نگرفته
لیام:هه....فک کردی میمونم؟؟؟
باریش:داداش اروم باش ارزششو ندر...
لیام:ول کن اه
مسئول:تکرارمیکنم اگه برید دیگه اجازه ی شرکت توی مسابقه رو ندارید
هوسوک:تکرار میکنم...
هوسوک ادای مسئول کل که ادم عبوسی بود رو در اورد و مرد نگاه کوتاهی بهش کرد و سمت بازرس رفت
لیام روشو سمت مرد قد بلند برگردوند
لیام:
لیام:به چپم
لیام:بریم
مسئول امنیت نگاهی به بازرس انداخت و بعد از یاداوری فرستادن نفر بعد به اتاق سمت در خروجی رفت
هوسوک:تا الان منتظر نموندیم که الان بریم
نایل:دقیقا،کشکی کشکی که انقدر گشنگی نکشیدیم
تهیونگ:نمیتونیم بریم ،جونگکوک هنوز بهوش نیومده باید پیشش باشیم
لیام:پوووف
باریش:میگم هنوز به لویی و اشلی خبر ندادین..؟
هوسوک:هولی شت
هوسوک موبایلشو از جیبش در اورد و شماره ی لویی و رو گرفت و بعد از خبر دادن بهشون وسط خونه ی هری نشستن و لیام و نایل وسایل داخل باغو به اونجا منطقل کردن...
پیک نیک وسط خونه ی استایلز تنها چیزی بود که به هیچ وجه فکرشو نمیکرد
ساعت 11 شده بود و هنوزم نوبتشون نشده بود و جونگکوک همچنان بیهوش بود ...
لویی:گایز من باید برم دستشویی...
اشلی:اون بیرون هست
نایل:ولی نمیزارن بریم بیرون
لویی:کار من اضطراریههه
باریش:مگه بقیه تفریحی میرن؟
لویی:...
لیام:پاشو الان یکی پیدا میکنیم
لویی به همراه لیام بلند شدن و به اطراف سرک میکشیدن تا توالت پیدا کنن
لیام در یه اتاقو باز کرد و به داخلش اشاره کرد
لیام:لویی...بیا برو
لویی با سرعت داخل توالت رفت و همزمان هری با یه تخته شاسی توی دستش سمت لیام و بقیه رفت
هری:لیام پین؟
لیام:خودمم
هری:خب...خوشحال میشم فیلمنامتو برام بخونی و بعدش به یه سری از سوالام جواب بدی
هوسوک:بلاخره ...
باریش:ششش،وایسین ببینم چی میشه
هری و لیام با بقیه فاصله ی چند متری داشتن و روی صندلی های همونجا نشستن
* اندکی بعد *
هری:که اینطور..
لیام:بله
* صدای زمین خوردن *
هری و لیام سرشونو تکون دادن تا متوجه منبع صدا بشن و بعد از اینکه چیزی دستگیرشون نشد ادامه دادن
هری:گفتین که اکثر عوامل فیلم امادن
لیام:بله
*صدای تق و توق در *
هری:
لیام: اکثر بازیگر ها و طراح لباس و فیلمبردار
هری:هوم
هری فیلمنامه داخل دستشو ورق زد و بلند شد و لیام هم به ترغیب از اون بلند شد
هری:امیدوارم بتونیم دفعات بعدی باهاتون همکاری کنیم موفق باشین
فیلمنامه رو سمت لیام که هاج واج به هری نگاه میکرد گرفت
لیام:یع..یعنی رد شدم ...؟
هری:متاسف.....
لویی:کدوم پدرسگی این توالتارو ساختهههههههه
لویی با موهای خیس و صورتی که از عصبانیت داشت رو به سرخی میرفت در توالتی که توش بود و رو به روی لیام و هری قرار داشت محکم باز کرد و بیرون اومد و بقیه بلند شدن سمتشون رفتن
و ناگهان ....
چشم هری به لویی افتاد ....
* فیس تو فیس *
* چشم تو چشم *
* اکت تو اکت *
* لویی موهای خیسشو بالا زد *
هری به لویی چشم دوخته بود ...
* موزیک احساسی پلی میشود *
* موزیک :اوری نایت این مای جریمز ....ای سی یوووو...ای فیل یوووو ..*
هری* این....این همون پاتریک رویاهامه...*
فیلمنامه از دست هری افتاد و موزیک احساسی ادامه داشت و یدفعه قطع شد
همه :
نایل:
نابل:زنگ گوشیم بود ..الو...
لویی: این خراب شده مال کدوم خریههههه
همه با چشم و ابرو میخواستن به لویی بفهمونن که اروم باشه به جز لیام که همین الانشم فکر میکرد چیزی برای از دست دادن نداره و بدش نمیومد قبل رفتن یکم هیجان تجربه کنه و از همین رو با انگشت اشاره درحالی که کنار هری ایستاده بهش اشاره کرد
لویی سمت هری رفت و یقشو گرفت
لویی:همین الان اون در لنتیو باز میکنین و گورتونو گم میکنینننننن
نایل دم گوش هوسوک گفت:میگم مگه ما نباید بریم پس چرا اونا گورشونو گم کنن..؟
هوسوک:...
هری* خدای من باورم نمیشه ....چه قدر ...چقدررر شبیه پاتریکه *
هری:
لویی:کری؟؟؟؟دارم میگم درو بازکننننن
بزارید از یه زاویه ی دیگه قضیه رو ببینیم ...
خب الان لویی ای رو داریم که یقه ی هریو چسبیده و سرش داد میکشه و تهدیدش میکنه و هری ای که ...یجورایی سکوت پیشه کرده
به عشق در یک نگاه باور دارید؟
اگه نه بهتون تبریک میگم منم اعتقاد ندارم و اگه اره بازم تبریک میگم!
چون از الان به بعد احساسات شما و هری تقریبا یکسانه،هری توی یه نگاه عاشق لویی ای که تازه شیر اب رو به روش ترکیده بود و مثل موش اب کشیده رو به روی اونا ایستاده بود شد و درست حدس زدید ...لویی در حقیقت همون دلیلیه که هری بخاطرش وارد معرکه ای شد که لیام به پا کرده بود
چی میشه اگه این احساس یکطرفه باشه ...؟
بزارین یه مثال براتون بزنم
فکر کنین کل مدت با خودکاری که جوهر نداشته باشه بنویسین ....اخرش چی میشه ...هیچ اثری از زحمت و کاری که کردین نمیمونه و فقط خسته میشید و در اخر دیگه به کارتون ادامه نمیدید
شاید از نظر بعضیا عشق یک طرفه به نظر خیلی رمانتیک،فلسفی و خالق تاثیر بزرگی باشه...درست مثل یک فیلم عاشقانه که تماشاگرانشو میخکوب میکنه...زندگی فیلم نیست ... ولی فیلم میتونه یه زندگی باشه،اکثر ما تماشاگری نداریم تا کارامونو تحسین،نقد و یا بهش فکر کنه و صد البته از اپشن پلی شدن موسیقی توی قسمت های حساس زندگیمون هم برخوردار نیستیم،تنها زاویه دیدی که توی زندگی تجربی میکنیم یکیه و اونم خودمونیم پس زمانی که فقط این درد و رنج نصیب خودمون میشه...چه اصراری برای ادامه دادنش است...؟
دلایلی زیادی هست که متوقف بشیم ....که ادامه ندیم ...اما بعضی مواقع به قدری این احساس درونمون رخنه میکنه که حتی به خودمون اجازه نمیدیم تا به فکر خودمون باشیم و کم کم روحمون تجزیه میشه برای کسی که ناخواسته باعث میشه ناراحت بشیم ...گریه کنیم و خبر بد اینه که بازم ادامه میدیم
بگذریم...
نایل و هوسوک و باریش رفتن تا لوییو از هری جدا کنن ولی بلایی که توی توالت سر لویی اومده بود بیشتر از اینا عواقب داشت و بلاخره با تلاشهای باریش اشلی،هوسوک،نایل و تهیونگ لویی اروم شد و هری همچنان داشت به لویی فکر میکرد و بدون اینکه حرفی بزنه سمت اتاقش رفت،در محکم بست و پشت در نشست و پاهاشو دراز کرد و دستشو روی قلبش گذاشت
تند میزد ...
و ازونجایی که من به عشق در یک نگاه اعتقاد ندارم ....از اینم میگذریم
هری همچنان پشت در نشسته بود و با زنگ گوشیش به خودش اومد
هری:الو
بازرس:به مورد مشکوکی بر نخوردیم
هری:اوکی
بازرس: الا....
هری گوشیو قطع کرد و به مسئول مسابقه زنگ زد
مسئول :بله
هری: همه ی کسایی که موندن رو بفرست برن
مسئول:چرا
هری:فیلمنامه برنده رو انتخاب کردم
مسئول:بله
* دینگ ...دینگ...دینگ....*
هری از اتاقش بیرون اومد و سمت چند نفری که توی قسمت اصلی بودن رفت
جونگکوک به هوش اومده بود و داشتن وسایلشونو جمع میکرد و لیام کیفو روی کولش گذاشت و هری با دیدن لویی که داشت با حوله ای که معلوم نبود از کجا اورده بود موهاشو خشک میکرد،برگشت و پشت به بقیه ایستاد و چنتا نفس عمیق و برگشت گلوشو صاف کرد تا بقیه متوجهش بهش
هری:از مراجعتون خوش...* لویی نگاهی به هری میندازه و هری هم متوجهش میشه * حال شدم
لیام:هوم ...خدافظ شما
هری* چییییی...من نمیتونم بزارم برن باید هر طور شده نگهشون دارم *
هری:...
هری:فی...فیلمنامه شما انتخاب شد!
لیام:
نایل:
هوسوک:
باریش:
تهیونگ:
اشلی:
جونگکوک:
لویی:
باریش:واقعا؟؟؟؟؟
هری لبخندی زد:بله
همه لبخندی زدن و همدیگه رو بغل کرد و لیام سمت هری رفت و با خوشحالی ازش پرسید
لیام:واقعا مچکرم که مارو انتخاب کردید شماره ی من توی این پرونده هست اگه کا....
هری:شما جایی نمیرین...
لیام:ها؟
هری:عاااممم چیزه برای روند بهتر کار میتونید اینجا بمونید یعنی باید بمونید
لیام:....
هری:هیچ هزینه و چیزی نداره و جا برای همه هست
بقیه بعد از شنیدن حرف هری به هم نگاه کردن و منتظر جواب لیام موندن
هری*بگو اره بگو اره بگو ارهعععع*
لیام:باشه
هری:یسسسسسس
لیام:ها؟!
هری* گلوشو صاف میکنه * امیدوارم همکاریه خوبی داشته باشیم
و دستشو سمت لیام بالا اورد و لیام باهاش دست داد و گفت:منم همینطور
....میز شامی که وسط خونه ی هری قرار داشت به قدری بزرگ بود که ازش میشد به عنوان راهرو برای کت واک استفاده کرد و همه دور تا دور اون نشسته بودن ،لیام،جونگکوک ،اشلی و نایل سمت راست هری که توی عرض میز وسط همه نشسته بود قرار داشتن و تهیونگ و لویی و باریش و هوسوک روبه روشون بودن
لیام:هعی...
اشلی نگاهی به ساعتش انداخت
اشلی* ساعت 12 شد ...*
لیام*نیم ساعته نشستیم چرا اتفاقی نمیوفته *
هوسوک* هی نا نا نا *
باریش*من هنوز بهشون مشکوکم ...چرا نگهمون داشتن*
لویی* ما که موندیم خب لباس نداریم *
هری:اوهوم اوهوم
همه به هری نگاه کردن
هری:عاااااام من میرم تا چیزارو چک کنم
هری سریع از روی صندلی بلند شد و به گوشه ی نامعلومی رفت و به نگهبان خونه زنگ زد
هری:الو،چرا هیچ پیشخدمتی اینجا نیستتتت
نگهبان:شما خودتون گفتینکه همرو بفرستیم برن
هری:وات د فاک من گفتم فقط کسایی که برای مسابقه اومدننننن
نگهبان:متاسفم الان باهاشون تماس میگیریم تا برگردن
هری:نمیخواد دیگه اه فردا بفرستشون
هری بدون اینکه منتظر جوتب نگهبان بشه گوشیو قطع کرد و سمت بقیه رفت
هری:بخاطر یه سری مشکلات هیچکس به جز ما داخل خونه نیست
لیام:
نایل:
هوسوک:
باریش:
تهیونگ:
اشلی:
جونگکوک:
لویی:
هری:میخواین زنگ بزنیم پیتزا بیارننننن
نایل:یسسسسسسس
لیام:
لیام:بله مچکرم
هری به رستورانی که میشناخت زنگ زد و به تعداد کسایی که بودن پیتزا سفارش داد و بعد از نیم ساعت همه پوزیشن قبلی خودشونو روی میز داشتن در حالی که شبیه لشکری که از جنگ برگشته باشه گشنه بودن و داشتن غذا میخوردن
نایل و هوسوک در ابتدای طول میز یعنی کنار هری نشسته بودن،هری انتظار دلشت بقیه کنی احساس معذب بودن کنن ولی زهی خیال باطل،از شواهد معلوم بود اونا بیشتر از خونه ب خودشون احساس راحتی میکنن ولی بهرحال هری گفت
هری:تا زمانی که اینجایین راحت باشین کاملاااا راحت باشین بلاخره قراره مدت زمان زیادی با هم باشیم
نایل لبخندی زد و با کف دست توی بازوی هری زد
نایل:حتما داداششش
هوسوک:تو هم با ما راحت باش
هری:حتما
هری دستشو روی بازوش کشید و به راهی برای رسیدن به هدفش فکر کرد..." لویی تاملینسون "
YOU ARE READING
soul killers[Z.M]،[L.S],[Vkook],[sope]
Fanfiction" or maybe your killers " _قاتلان روح_ قرار بود چطور شروع شه ... چطور باید تغییرش میداد... ولی حقیقت این بود که اون شروعش میکرد و ادامش به قلم کس دیگه یا کسایه دیگه ای نوشته میشد و اگه لیام اینو میدونست حتما شروع بهتری براش پیدا میکرد چون یجورایی ای...