_ ددچ فکر نمیکنی یکم زیادی داری فف رو ادبی مینویسی؟
+واقعا؟
_هوممم
+خو چ کنم
_وا بده
+وا بدم؟
_ وا بده ...
+وا میدم...ولی ..چطوری وا بدم؟
Me:
" شاید.... خودشون رفتن "
هوسوک اخم کرد و با تعجب گفت " خودشون رفتن؟! "
نامجون نچی کرد و با کلافگی گفت " ببین ...این فقط یه نظریه ست...یکی از هزاران احتمالی که وجود داره و فقط یکم ...یکم مدارک به این نزدیکترن "
هوسوک بلند شد و پوزخندی زد و با حرص گفت " خودشون رفتن!!تنها!!! و منو اینجا گذاشتن!! " دستی توی موهاش برد و با حرص ادامه داد " اون مادرفاکرا منو اینجا گذاشتن و خودشون رفتن پی صفا سیتی؟!!!نه تنها منو گذاشتن و رفتن بلکه من احمق به خاطرشون دو ماه توی زندان بودم در حالی که اونا داشتن توی بار تو همدیگه میلولیدننننن!!!! "
نامجون :
جین :
" این فقط یه احتماله،اگه انقدر بهشون اعتماد نداری که فکر میکنی بدون تو رفتن جایی پس میتونی گورتو گم کنی و بری دنبال انتقام دو ماه زندان رفتنت حتی اگه اونا رو دزدیده باشن و بعدش جسدشونو برامون بفرستن!!! تو فکر میکنی ما بیکاریم یا اسکولیم که در به در دنبال اون نه تا بچه بگردیم؟؟؟خود مسئول پرونده و کاراگاهش گم شدن بعد تو میگی رفتن توی کلاب همدیگرو میکنن؟؟؟ " جین گفت و هوسوک دوباره داد زد " اشتباه نکن!!!من نگفتم همدیگه رو میکنن گفتم تو همدیگه میلولن!! "
جین نفس عمیقی کشید و پوزخندی زد و بلند تر داد زد " چه فرقی داره نههه چه فرقی داره نههه من میخوام بدونم چه فرقی دار.."
" بس کنید!! " حرف جین با صدای نامجون ناتموم موند و بدون گفتن چیزی دست به سینه شد و با مبل تکیه داد و روشو اونور کرد " اه "
هوسوک پشت به اونا کرد و موهاش بالا زد و دستاشو پشت سرش قفل کرد و دوباره سمتشون برگشت " اون چیزایی که گفتی باید ببینم کجان؟ "
.
.
." س...سه میلیون دلار!!"مرد با دستای بسته در حالی که رو به روش زانو زده بود و رد خون روی پیشونیش بود با ترس گفت
" هووووم "بیخیال چشمهاشو روی هم گذاشت و سرشو به نشونه ی تایید تکون داد،روبه روی مردی که با ناتوانی بهش نگاه میکرد روی زانو خم شد و موبایلش رو جلوی دهنش گرفت " خعببب تکلیف چیه جان "
جان از پشت خط با حرص گفت " ما قرارداد داشتیم"
" هوووم...ولی هیچ جای اون قرار داد ننوشته من نمیتونم برای خودم یه مناقصه راه بندازم!! " بلند شد و دم گوشی که روی بلندگو بود طوری که مرد پشت خط و اونی که رو به روش بود بشنون گفت " سه میلیون دلار ویلیام زنده میمونه و جان ...متاسفم جان قول میدم مراسم خاکسپ..."
YOU ARE READING
soul killers[Z.M]،[L.S],[Vkook],[sope]
Fanfiction" or maybe your killers " _قاتلان روح_ قرار بود چطور شروع شه ... چطور باید تغییرش میداد... ولی حقیقت این بود که اون شروعش میکرد و ادامش به قلم کس دیگه یا کسایه دیگه ای نوشته میشد و اگه لیام اینو میدونست حتما شروع بهتری براش پیدا میکرد چون یجورایی ای...