_30_

108 17 88
                                    

Me:

زین محکم در رو باز کرد و با قدم های بلند خودشو به باریش که کلافه بود رسوند و باریش با گفتن " دنبالم بیاید " سمت کتابخونه ی زیر زمین رفت

داخل سالن خالی بود و فقط صدای پاشنه کفش هاشون بود که میپیچید
جونگکوک همونطور که پشت سرشون راه میرفت دستشو روی پیشونیش گذاشت و با گرمی ای که حس کرد پوفی کشید و قدم هاشو تند تر کرد.
بعد از زدن رمز داخل کتابخونه رفتن و در پشت سرشون کوبونده شد،باریش دو تا دستشو توی جیبش برد و رو به بلا و جونگکوک و زین کرد

باریش:" کتابو دزدیدن "

زین :" اینو پشت خط هم گفتی کامل توضیح بده "

باریش:" زمانی که ما داشتیم عتیغه هارو میفروختیم رفتن زیر زمین و رمزو پیدا کردن و دزدیدنش ... نوازنده ی پانو هم بردن "

بلا:" توی دوربین چیزی از..."

باریش وسط حرف بلا پرید :" چکشون کردم چیزی ازشون معلوم نیست "

بلا:" لعنت بهش "

جونگکوک :" ما یه کپی از کتاب داریم،مهم داخلشه که ما داریمش "

زین :" و اونا هم دارنش...بعلاوه خود کتاب "

باریش:" ارزش خود کتاب هم زیاده و اینکه فکر نکنم خودشون تنها بوده باشن صد در صد از طرف کسی  اومدن "

بلا :" شایدم نه ...دوربینای دیگه رو چک کردید ؟ "

باریش:" نه کاملا...با ماشین نوازنده فرار کردن،باید بگردیم دنبال هری استایلز"

زین :"دو ماه و چهارده روز دیگه تا سفر مونده تا اون زمان بابد کتابو بگیریم "

باریش:" میدونم ولی فعلا باید به فکر باند پوچ باشیم صد در صد اونا بیشتر از چندتا دزد خطرناکن"
.

.

.

لویی:" چرا تا الان پا نشده "

یونگی :" فکر کنم چیز خورش کرده بودن "

لویی:" نه بابا چرا باید چیز خورش کنن....عه پلکش تکون خورد "

یونگی :" مطمئنی سفت بستیمش؟ "

لویی :" آره راه فراری نداره "

یونگی :" فکر نکنم بستن اسپیکر به سرش ایده ی خوبی باشه "

لویی:" بهم اعتماد کن تو سریال دیشبی عه دیدم سرشو به اسپیکر وصل کردن،هم شکنجش میکردن هم فضا حماسی میشد"

یونگی هیسی کشید و پلکهاشو روی هم فشرد"تو همیشه با هوشت منو متحیر میکنی..... داره بیدار میشه زودباش پارچه رو بزار رو سرت "

دو پسر همچنان با هم پچ پچ میکردن تا اینکه هری اخم ریزی کرد
لویی و یونگی پارچه هایی که چند ساعتی بود بعنوان سپر محافظتی و استتار ازش استفاده میکردن رو روی سرشو کشیدن
یونگی چنگال بزرگی که از وسایل شن بازی پسر همسایه کش رفته بود رو توی دستش گرفت تا اگه خطایی از هری که الان رو به روش به صندلی بسته بودنش سر زد اونو تا ماتحتش فرو کنه و به صورت زنده و سه بعدی مفهوم بفاک دادن با چنگال رو نشون بده
البته لویی هم دست خالی نموند و لوله ی بلند لوله کشی ساختمون کهنه ای که بالای پشت بوم انداخته بود رو توی دستش گرفت و منتظر بهوش اومدن پیانیست شد

Vous avez atteint le dernier des chapitres publiés.

⏰ Dernière mise à jour : Feb 07, 2021 ⏰

Ajoutez cette histoire à votre Bibliothèque pour être informé des nouveaux chapitres !

soul killers[Z.M]،[L.S],[Vkook],[sope]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant