Me:
" فاااااااااااااککککک!!!!!!این فیلم نامه ی لعنتت شدهههه چی میگهه؟؟!!! " هوسوک دقیقا بلافاصله بعد از اینکه از خواب پاشد و چشمش به فیلمنامه ی روی میز افتاد جیغ کشید و مثل مرغ سر کنده از اتاق بیرون زد تا نامجون و جین هم خبر دار کنه
" چرا لیام اسم اون دو تا پوفیوزو توی فیلمنامه نوش...اوه.. " با دیدن حرکت دستهای نامجون روی کمر جین و و لبهاش روی لبهای جین حرفشو خورد و پوکر بهشون خیره شد که نامجون و جین از هم جدا شدن و به هوسوک نگاهی انداختن
" صبح بخیر هوسوک " جین گفت و بعد از اون نامجون با دیدن هوسوک لبخند چالداری زد " اوه بیدار شدی ...صب بخیر "
هوسوک گوشه ی لبشو بالا برد و جواب داد" فعلا که صبحم تباه شد "
" چرا؟چیشده؟ "جین گفت و سمت قهوه ساز رفت،هوسوک خواست بگه ' چون دو تا پوفیوز جلوم همش یا تو همن یا تو حلق هم ' ولی در نهایت با همون حالت پوکر هیچی عی گفت و سمت میز رفت
نامجون مقاله ی توی دستشو ورق میزد و چند دقیقه ای یبار نچی زیر لب میگفت " من باید امروز برم مطب "
هوسوک کلوچه رو توی دهنش جا داد و سری تکون داد،جین با دو تا فنجون قهوه سمت دو نفر رفت و به اونا ملحق شد " منم باهات میام یه کارایی رو باید انجام بدم "
مشغول خوردن صبحونه بودن که نامجون برای شکستن سکوت خونه گفت " راستی هوسوک دیشب کاری داشتی؟ "
هوسوک نگاهشو بین جین و نامجون که بهش نگاه میکردن رد و بدل کرد و لقمه ی توی دهنشو قورت داد
هوسوک * اینا چرا خجالت نمیکشن؟ * لیوان شیر جلوش رو برداشت و همچنان که با چشمای درشت شده به دو نفر دیگه نگاه میکرد هورت کشید
" اومدی بودی توی اتاق چند بار،خواستی یه چیزی درباره ی فیلمنامه لیام بگی.. " نامجون گفت و جین با سر تایید کرد،هوسوک با به یاد آوردن فیلمنامه ی لیام شیر توی گلوش پرید و شروع کرد به سرفه کردن،نامجون با دست پشت کمرش میزد و جین با یه لیوان آب سمتش اومد
لیوان ابو از دست جین گرفت و یک نفسه خوردش و محکم روی میز کوبوندش،به خاطر آبی که خورده بود نفس نفس میزد ، یکدفعه چشمهاش گشاد شد و با صدای بلند داد زد " فیلمنامههههه!!!!!" از سر جاش بلند شد و همونطور که توی عرض خونه میرفت و می اومد ادامه داد "چرا چرا چرااااا!!!! لیام از کجا بلا رو میشناخت؟؟چرا اسم اون افسر تخم سگ مین یونگی توی فیلمنامست؟؟؟فرق اسمای لیام و تهیونگ و بلا و یونگی پدرسگ چیه که با جوهر قرمز نوشتست؟؟؟ " دستاشو توی هوا تکون میداد و صداش به مراتب بلندتر میشد "لیام توی فیلمنامه چیکار میکنه؟؟؟؟قرار نبود خودشم باشه...اصلا قرار نبود تهیونگ و بلا و یونگی پدر سگ هم باشن!!!"
نامجون و جین با بهت به هوسوک که باز هم مثل مرغ سرکنده اینطور و اونطرف میرفت و داد میزد نگاه میکردن و توی ذهنشون حداقل سه بار به اینکه سلامت روانیش زیر خط فقره اعتراف کرده بودن
" آروم باش هوسوک اون فقط یه فیلمنامه ی سادست " نامجون گفت و هوسوک بلافاصله بعدش داد زد " نیییییییست!!!اون فقط یه فیلمنامه ی لعنت شده نیییستتت!!! "
جین پشت سر نامجون از روی صندلی بلند شد "چی توی اون فیلمنامه دیدی که مثل یونگی زده به سرت؟؟!!! "
" من نزده به سر....چی؟ " هوسوک چشمهاشو ریز کرد و انگشت اشارشو اروم بالا اورد و سمت جین گرفت " منظورت چیه از مثل مین یونگی ...پدرسگ ؟ "
نامجون سمت هوسوک رفت " ببین هیچ چیز بخصوصی درباره ی او فیلمنام..." هوسوک که همچنان به جین زل زده بود حرفشو قطع کرد و گفت " گفتم ...منظورت چیه از مثل مین یونگی پدرسگ ؟ "
عفت کلام؟!
هوسوک اگه قبلا درصدی ازش داشت الان کلا نمیدونست چی هست و چه کابردی داره و اگه الان فیلمنامه ی لیام فکرشو درگیر نکرده بود صد در صد فقط به یه پدر سگ اکتفا نمیکرد و هر چی که میدونست رو پسوند اسم یونگی میکرد تا شاید ذره ای از عوضی بودنش رو به بقیه ثابت کنه و البته اگه باز هم فیلمنامه به علاوه مین یونگی پدرسگ ذهنش رو پر نمیکردن از به رگبار کشیدن نامجون و جین که دنبال جوابی برای هوسوک بود هم رو بر نمیگردوندجین :" تاریخ بالای صفحه ها و جوهر قرمز و چاپی و خود فیلمنامه...مین یونگی هم قبل از گم شدنش دنبال منبع نوشته های توی فیلمنامه بود...بی خبر از کلانتری رفت و بعدشم که دیگه پیدا نشد و فیلمنامه رو توی خونش پیدا کردن "
هوسوک با تردید پرسید " ممکنه توی فیلمنامه دست برده باشه؟"
جین :" نه ...یعنی نمیدونم قبل از تو اولین و آخرین نفری که فیلمنامه رو خونده اون بوده،بعد از ناپدید شدن یونگی و پیدا شدن فیلمنامه توی خونش نامجون با استفاده از حق ارزش هنری و اینجور چیزا فیلمنامه رو هر طوری که بود ازشون گرفت ...اگه هم کسی دست برده قبل از یونگی بوده "
نامجون دستشو توی جیب شلوار گشاد راحتیش برد و ابروهاشو بالا انداخت" البته اون از اولشم کم داشت!! "
هوسوک با گنگی پرسید " یعنی چی؟ "
" کامان!!!کدوم احمقی باور میکنه یکی بره توی یه فیلمنامه؟؟!! " نامجون با قیافه وات د فاک و نیشخندی گفت و شروع کرد به جمع کردن ظرفای روی میز،هوسوک بدون اینکه چیزی بگه دستی توی موهاش برد و سمت اتاقش رفت و متوجه نگاه خیره ی جین روی خودش نشد
جین به نامجون که سعی داشت با یه دست دو تا فنجون و یدونه لیوان رو ببره و هیچوقت با خودش با این نتیجه نمیرسید که میتونه اون راه دو متری رو دوبار طی کنه بجای اینکه کل فرمولای فیزیک رو برای نگه داشتن سه تا لیوان توی دستش مرور کنه،نگاه کرد و نچی زیر لب کرد و کلافه ظرفارو از دست نامجون گرفت " نمیخواد دست بزنی برو آماده شو بری مطب " نامجون از خدا خواسته دستهاش رو که به خاطر شیر آب خیس شده بودن با شلوارش خشک کرد و سمت اتاقش رفت
هوسوک پرونده ها رو دوباره از کارتون بیرون آورد و روی میز گذاشت،چشمش به فیلمنامه افتاد و همونطور که بهش نگاه میکرد انگشت اشارش رو سمت فیلمنامه گرفت و با حالت تهدید وارانه ای آروم گفت " اگه تو یه مجهول باشی... منم یه معادله ی ریاضی ام شاید خودم نتونم معمات رو حل کنم ولی یکاری میکنم که همه دنبال حقیقتت بگردن ..."
VOCÊ ESTÁ LENDO
soul killers[Z.M]،[L.S],[Vkook],[sope]
Fanfic" or maybe your killers " _قاتلان روح_ قرار بود چطور شروع شه ... چطور باید تغییرش میداد... ولی حقیقت این بود که اون شروعش میکرد و ادامش به قلم کس دیگه یا کسایه دیگه ای نوشته میشد و اگه لیام اینو میدونست حتما شروع بهتری براش پیدا میکرد چون یجورایی ای...