part 6

2.6K 400 153
                                    

این پارت هم به آب مقدس نیاز خواهید داشت. دم دست باشه:) 🔞

بازیه Candy crush واقعا بازی قشنگی میشد وقتی هوسوک کاری برای انجام دادن نداشت. چقدر این کار جدیدش بهش خوش میگذشت. نسبت به کار تو کافه واقعا بهتر بود. هیچ وقت فکرشم نمیکرد.
ساعت یک ظهر بود . از گشنگی ضعف کرده بود نمیدونست چیکار کنه. اون همیشه تو کافه غذا میخورد و الان دیگه باید یه فکری به حال غذاش میکرد. یونگی از همون موقع تا حالا کاری باهاش نداشت. تو این چند ساعت تقریبا با همه اشنا شده بود. و بین همه پارک جیمین یکی از سهام دارا و دوستای یونگی از همه باهاش بهتر گرم گرفت و انگار نه انگار که اون فقط اونجا کار میکرد.
تلفن به صدا درومد و هوسوک جواب داد. یونگی بود.

"دوتا قهوه تلخ بیار اتاقم."
"...."
"نشنیدم."

"چیو؟"

"باید هربار تکرار کنم که باید بگی چشم؟"

هوسوک هوفی کشید . عقده ای.
"چشم"

و بعد صداش قطع شد . هوسوک تو درست کردن قهوه خیلی ماهر بود. چند سال کار کردن تو اون کافه همین نتیجه رو هم داشت..
دوتا قهوه توی سینی گذاشت ‌و برد به اتاقش. در زد و وارد شد . یونگی با دست بهش اشاره کرد که قهوه هارو رو میز بذاره. هوسوک قهوه هارو گذاشت و سری تکون داد و رفت بیرون.
داشت فکر میکرد که امشب بعد از ساعت یازده چیکار کنه. خواب. بهترین کار بود . قبلش باید یکم میرقصید تا خسته بشه.
بدنش عادت کرده بود تو حالت خستگی بخوابه و اگه اینطوری نمیشد مجبور بود قرص بخوره.
هنوز نمیدونست یونگی اون وقت صبح تو شرکت چیکار میکرد. زیادم براش مهم نبود . فقط عجیب بود. شایدم اهمیت میداد و فقط خودشو قانع میکرد که مهم نیست. گوشیش زنگ میخورد. برش داشت . جین بود.

"الو هیونگ؟"

"سلام هوبی. حالت چطوره؟"

"ممنون هیونگ تو چطوری؟"

"من خوبم. کارت چطور پیش میره. همه چی عالیه؟"

"تازه روز اوله. همه چی اوکیه . هیونگ ساعت کاری فوق العادس. دیگ مجبور نیستم تا ۴ صبح بیدار باشم"
جین خندید"هی هوبی وقتی اینطوری میگی عذاب وجدان میگیرم."

هوسوک اما جدی گفت" چیزی برای عذاب وجدان وجود نداره. من خودم خواستم اونقدر کار کنم"

"راستی ، زنگ زدم بگم امشب وقت داری؟"

"من تا ساعت ۱۱ اینجام . چیزی شده؟"

"نه ، میخواستم بریم یه کلاب . خیلی وقته دوتایی نرفتیم . اخرین بار فکر کنم یه سال پیش بود نه؟"

"اوه آره."

هوسوک میخواست بگه نه. اما با خودش فکر کرد چرا نه. میتونست امشب بعد مدت ها یکم از روتین زندگیش خارج شه. پس‌گفت" باشه هیونگ . ادرسو تایمو برام بفرست. "

Just Stay | sopeWhere stories live. Discover now