~سقوط سیزدهم°°شکستن موقعی زیباس که غرق بشی~

183 30 46
                                    

سرگرد نفس عمیقی کشید و برگه ی جلوشو انداخت رو میز. با خستگی رو به پلیس رو به روش گفت:
-مطمئنید که مشکل روانی داره؟

پلیس برنزه کلاهشو رو سرش جا به جا کرد و کلافه سری به نشانه ی تایید تکون داد

سرگرد پرونده رو بست و حکم آخر و صادر کرد...
-پس ببریدش!

دو تا افسر دیگه احترام گذاشتن و بعد از یونگی ای که از همون اول داشت میخندید چسبیدن و بردنش
وقتی از اتاق خارج شدند

جیمین و مامانش و خانواده جئون جلوی در بودند

هر کدومشون یه حال و اوضاعی داشتند

یونگی با صورت هیسِ عرقش تو چشمای جیمین نگاه کرد و بعد دوباره با دیدن اون صورت کوچولوش خندش گرفت.
ولی این دفعه خندش از روی جنون بود!

اقای جئون داشت سعی میکرد یه مشت دیگه به یونگی نزنه

جیمین واقعا ترسیده بود..ترسیده بود یه بلایی سر یونگی بیارن...

اقای جئون تقریبا با کمک همسرش تونسته بود بر خشمش غلبه کنع و یه مشت دیگه رو صورت یونگی برا یادگاری نکوبه.

مادر جیمین به رفتار های یونگی و جیمین مشکوک بود.

از نظرش اینجوری که پسرش به همسایه نگاه میکرد واقعا مشکوک بود.

یونگی رد نگاه بغض دار جیمین و دنبال کرد. دوتاشون به هم خیره شده بودن و میخواستن جیزی بگن...

ولی چی؟حرفی مونده بود؟
با یه دو قطبي روانی؟
اینا افکاری بودن که حتی خود یونگی هم بهشون فکر می‌کرد!

اونا که لزوما نباید باهم حرف میزدن .. باید میزدن؟
ولی یونگی این دفعه منطق و چال کرد زیر پاش!

سرش و بالا گرفت و گفت:
-هی تو!
قایقت هنوزم برای منه! دیگه قایقی برات نمونده که پرتش کنی توی قلمروی کس دیگه ای! پس حواستو جمع کن... اون برای منه!

_قایقم خیلی وقته شکسته و غرق شده یونگی شی!

جیمین طوری زمزمه کرد که فقط جفتشون بشنون در حالی که مامان جانگ کوک گریه میکرد و مامان جیمین داشت دلداریش میداد

درسته!
جیمین شکسته بود نه اینکه شاخه هاش خم بشه نه اینکه یه خراش کوچیک ردی قایق بیفته!

جیمین از ریشه اش شکسته بود..

و صدای این شکستگی به قدری برای یونگی دوس داشتنی میومد که یونگی دلش میخواست همیشه شکستن جیمین رو ببینه

شکستن جیمین زیبا بود...
شبیه یک اثر هنری شبیه پروانه های روی گل ها...
و اگه غرق شدن جیمین هم قرار بود زیبا باشه

یونگی با تمام وجودش دلش میخواست غرق شدن جیمینو ببینه!!

توی غروب سکوت جایی که نی زار ها با سنجاقک ها قرار بود نوای سقوط جیمین رو بنوازن...
و این بود ازاد شدن روح یونگی
روح و جسمش!

Free Fall🍁Donde viven las historias. Descúbrelo ahora