نصف روز طول کشید تا به مقصد برسیم و دو ساعت دیگه هم طول کشید تا محل پورتال رو پیدا کنیم و فعالش کنیم.اما بلاخره موفق شدیم، یک بیضی درخشان و بزرگ در وسط سنگ ظاهر شد که صدای عجیبی از خودش منتشر میکرد.
لیسا با دیدن چشمای مضطربم بهم اطمینان داد:"نگران نباش، باید امن و بی خطر باشه. من خودم تا به حال ازش استفاده نکردم، اما مادرم بار ها از طریق این پورتال سفر کرده."
+"من بهت اعتماد دارم."
گفتم، اما حتماً غیرقابل قبول به نظر می رسید چون اون قبل از رفتن به سمت پورتال دستم رو گرفت.
وقتی به پورتال نزدیک شدیم، هاله ی جادویی خیلی قوی ای اطرافمون رو گرفت: این پورتال باید توسط یک جادوی قدرتمند، ایجاد شده باشه.
به داخل پورتال رفتیم و ثانیه ای بعد، حس کردم آب مچ پاهام رو لمس میکنه.
هر دومون در ساحل دریاچه ایستاده بودیم و هنوز دست هامون، در دست های همدیگه بود.
لیسا با صدای متعجبی گفت:"کار کرد، ما الان تو ضلع شمالی دریاچهٔ داوانا هستیم."
+"واو، باورم نمیشه، خیلی نرم بود، حتی هیچ عوارض منفی ای هم نداشت." گفتم و دست لیسا رو ول کردم.
لیسا به شمال اشاره کرد و گفت:"اون کوه ها رو میبینی؟ مقصد ما اونجاست."
پرسیدم:"اما ما چجوری میتونیم دنبال یه اژدها بگردیم؟"
-"باید اعتراف کنم که هیچ ایده ای ندارم."
کل این اتفاقا انقدر فانتزی و هیجان انگیز بنظر میرسید که باعث شد هردومون لبخند بزنیم. سپس با چشم هایی پر از عزم راسخ، به سمت کوه های نقره ای حرکت کردیم.
لیسا هشدار داد:"باید خیلی مراقب باشیم، ما الان خارج از مرزهای جهان متمدن هستیم، خطرات زیادی اینجا پنهون شدن. هیولا های مرگبار، راهزن ها، حتی اورک ها."
+"اورک ها؟واقعا؟"
-"آره، اونها در جنوب، فراتر از جنگل راوِن زندگی میکنن، اما گاهی اوقات بعضی هاشون در شمال سرگردونن."
+"پس چشمامون رو باز نگه میداریم."
گفتم و سعی کردم لحنم کمی دلگرم کننده بنظر برسه.-"و شاید باید در مورد توانایی های جادویی مون بحث کنیم؟ من میتونم در مورد جادوهایی که میدونم به تو بگم، تو هم میتونی همینکارو انجام بدی و ما میتونیم از همدیگه یاد بگیریم؛درسته؟!"
همونطور که در امتداد مسیر کوه قدم میزدیم، ساعت ها در مورد جادو هایی که بلد بودیم حرف زدیم.
بیشتر جادو هایی که میدونستیم یکی بودن، اما چیز های جدیدی هم، از همدیگه یاد گرفتیم.
به عنوان مثال، لیسا طلسم های زیادی دربارهٔ طبیعت میدونست که من اصلا درموردشون نمیدونستم.
YOU ARE READING
𝑫𝒓𝒂𝒈𝒐𝒏'𝒔 𝑮𝒂𝒎𝒆✔
Fantasyدر دنیای جادویی اژدها و تک شاخ ها و موجودات فرا طبیعی دیگه، جنی یک انسان جادوگر و لیسا یک اِلف(جن)، متوجه میشن که یه پیوند اسرار آمیز با هم دارن! اونها سفر هیجان انگیزشونو شروع میکنن ... فقط برای اینکه بفهمن پیوند دیگه ای وجود داره که بینشون بوجود ب...