زمزمه کردم:"تو کی هستی؟"
با تعجب به اورک نگاه کردم که همین چند ثانیه پیش، روی زمین افتاده بود و داشت جون میداد و حالا بی سر و صدا و با لبخندی مرموزی که روی لب هاش بود، جلومون ایستاده.
به جای اینکه جواب بده، یک چشمک زد که باعث شد برای چند دقیقه بینایی مونو از دست بدیم و وقتی چشمامون رو باز کردیم، دیگه اورک اونجا نبود.
اژدهایی عظیم و باشکوه بجای اون ایستاده بود و هاله هاش با رنگ قرمز آتشینی، میدرخشید.
"من اژدهای قرمز هستم."اون گفت و میتونم بگم، این بدون شک با شکوه ترین صدایی هست که من تا به حال شنیدم.
ما با تعجب بهش نگاه کردیم، توانایی گفتن چیزی رو نداشتیم.
"من رو بخاطر اینکه شما رو فریب دادم، ببخشید؛ اما باید میدیدم که آیا در قلب شماها عدالت وجود داره یا نه. الان میدونم که شما شایستهٔ اطلاعاتی که میخوام بهتون بدم، هستید."
اژدها با دیدن اینکه ما هنوز بی حرکت و ساکت نگاهش میکنیم ، با صدای دوستانه تری توضیح داد:"چرا اینقدر تعجب کردین، ما اژدها ها میتونیم شکل فیزیکی مون رو به هر چیزی که میخوایم تغیر بدیم. من میتونم به یک الف، یک انسان، یک اورک و حتی اگه خواستم به یک سنجاب تبدیل شم."
لیسا با لکنت گفت:"این فقط ... من قبلا تا حالا، چنین موجود زیبایی ندیده بودم."
حیرت زده موافقتمو اعلام کردم:"من هم ندیده بودم."
"شما خیلی مهربون هستید و من رو خجالت زده میکنید، اما دیگه کافیه. ما باید در مورد چیزای مهمی حرف بزنیم."
دوباره لحن جدیش برگشت.
"سرنوشت شما دو نفر رو گرد هم آورده تا روند جهان رو تغییر بدید. سرنوشت شما اینه از جنگی که در پیشه جلوگیری کنین. بدون دخالت شما، دنیای انسان ها و الف ها غرق خون میشه."
لحظه ای مکث کرد و دوباره ادامه داد.
"با دقت به چیزایی که الان میخوام بهتون بگم، گوش کنین. چندین اژدها در جهان وجود دارن و بعضی هاشون شیطانی هستن...مثل اژدهای سایه. اون به ذهن پادشاه اورک ها نفوذ کرد و بهش تلقین کرد که جنگی علیه انسان ها، الف ها،ترول ها،...به پا کنه. ارتش اورک ها در حال جمع شدن در جنوب هستن. جنگ در شرف وقوع عه و فقط شما میتونید ازش جلوگیری کنید."
YOU ARE READING
𝑫𝒓𝒂𝒈𝒐𝒏'𝒔 𝑮𝒂𝒎𝒆✔
Fantasyدر دنیای جادویی اژدها و تک شاخ ها و موجودات فرا طبیعی دیگه، جنی یک انسان جادوگر و لیسا یک اِلف(جن)، متوجه میشن که یه پیوند اسرار آمیز با هم دارن! اونها سفر هیجان انگیزشونو شروع میکنن ... فقط برای اینکه بفهمن پیوند دیگه ای وجود داره که بینشون بوجود ب...