Chapter 14: Werewolf Prince

544 141 49
                                    

چپتر ۱۴: شاهزاده گرگینه

_من اونارو میخوام!!

صدای بم و محکمی در سالن قصر پیچید.قصر سنگی گرگینه های مهتاب میزبان داد و فریادهای بی شمار لرد تاریکی بود.

به هر حال برنامه های لرد تاریکی بهم ریخته بود.

کسی که هیچ کس احتمال زنده بودنش را هم نمیداد با قدرتی برگشته بود و از همه مهمتر، پیش ارباب ساحران بود.ارباب ژانگ.

پادشاه گرگینه ها که مثل غلام حلقه به گوش لرد تاریکی بود تا کمر خم شد و با صدایی که از ترس میلرزید گفت:«امر امر شماست سرورم!!حتما پیداشون میکنم و براتون میارمشون.اصلا به شاهزاده دستور میدم که شخصا براتون بیارتشون»

اما این چیزی نبود که شاهزاده جوان میخواست.

پس خسته از تظاهرهای همیشگی که عذابش میداد جلو رفت و با خنجر نقره ایش در یک حرکت گلوی پادشاه را برید.

نفس همه از این حرکت در سینه اشان حبس شد!!

مسلما هیچکس انتظار نداشت شاهزاده پدرش را بکشد اما چیزی که آنها فراموش کرده بودند این بود که شاهزاده،یک پسرخوانده بود که حتی گرگینه تولدی هم نبود.

شاهزاده فقط یک قربانی بود مثل دیگر قربانیان گرگینه های مهتاب.گرگینه ای که الان نفسش گرفته شده بود آخرین گرگینه اصیل بود.آخرین گرگینه  مهتاب تولدی.

از همان موقع که خشم لرد دامن گیرشان شد و روز به روز کمتر میشدند تصمیم گرفتند گرگینه های تبدیلی بیشتری به وجود آورند و این قضیه به حدی پیش رفت که در آخر تمام جامعه گرگینه های مهتاب چند انسان تبدیل شده بودند.

شاهزاده هم از همان دسته بود ولی تفاوتش این بود که او به خاطر سحر یک ساحر بسیار جوانتر از سنش نشان میداد.

شاهزاده جوان با خشم به لرد تاریکی خیره شد.برق تحسین در چشمان سیاه شده لرد درخشید.برقی که از زیر آن شنل سیاه قابل دیدن نبود.

لرد تاریکی به این شجاعت شاهزاده گرگینه های مهتاب نیشخندی زد.همان چیزی که او را از پدرخوانده اش خاص تر میکرد.تنفر عمیق شاهزاده جکسون از خون آشام ها بود.تنفری که بعد از مرگ خانواده اش جلوی چشمان یک پسر جوان به وجود آمده بود.مرگی که شامل حال خودش هم میشد اگر آن ساحر نجاتش نمیداد.اما لرد وقتی برای تحسین شجاعت آن گرگینه نداشت.

پس با صدای سردی که قلب هر کسی را از تپش می انداخت زمزمه کرد:«ظاهرا شاهزاده جوان وانگ ها از شورش مردمش ترسی نداره.»

اما خب جکسون هم هر کسی نبود.پس بی تفاوت گفت:«اگه این مردم میخواستن منو بکشن وقتی یه گرگینه تبدیلی شدم و شاهزاده شدم میکشتنم نه الان که یک پادشاهم.و محض اطلاعتون لرد،تمام این مردم مثل منن»

Night's Kids[Full]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora