Chapter 22-4: Fight For Freeness

307 90 59
                                    

چپتر 22 پارت 4: مبارزه برای آزادی

دیشب پر ماجراترین شبی بود که می توانستند داشته باشند.شیومین که خون آشام شده بود تازه به هوش آمده بود و به کل با شیومینی که پسرها می شناختند فرق کرده بود.سردتر و بی تفاوت تر شده بود.لی می گفت اثرات تبدیل بعد از مرگ است و کاری از دست هیچ کس بر نمی آمد.فقط می توانستند امیدوار باشند که بعد مدتی گرمای احساسات و مارک تایید مگنس او را مانند قبل کند.جدا از آن جفت گیری کای و دی او و لوهان و سهون بود!

کای و دی او عاشق هم بودند و مشکلی پیش نیامده بود اما لوهان به شدت از بقیه مخصوصا سهون دوری میکرد و بیشتر از اینکه ناراحت باشد عصبانی بود.چیزی که بیش از حد سهون را می ترساند.

چانیول با ناراحتی به برادرش که با اخم به درخت تکیه داده بود و زانوهایش را در آغوش کشیده بود نگاه کرد.دلیل رفتار لوهان را درک نمیکرد.به هر حال او ناخواسته با کسی جفت گیری نکرده بود.تنها چیزی که می دانست این بود که لوهان خودش ریسک این اتفاق را قبول کرده بوده است.

سرش را چرخاند و به قامت بلند اما خمیده سهون نگاه کرد.بیشتر از لوهان سهون آسیب دیده بود.ناخواسته باعث آزار عشقش شده بود و اولین همخوابیش با عشقش به کامش تلخ شده بود.

دستی روی دستبند سایه اش کشید.تمین گفته بود با وجود اینکه از جامعه سایه ها طرد شده اما به خوبی می داند دستبندش جزو رده های بالای سایه هاست و مطمئنا بین سایه ها جایگاه بالایی دارد.یا حداقل مادرش قبل از ازدواج با یک انسان داشته.

تمرکز کرد و مه سیاهی اطرافش را گرفت.ثانیه ای بعد بین سایه های دررختان شروع به حرکت کرد.به نزدیکی کای و دی او رسیده بود که با شنیدن حرف هایشان صبر کرد.

دی او با صدای ناراحتی دم گوش کای زمزمه کرد:«حس بدی دارم»

کای دستش را دور شانه جفتش حلقه کرد و با آؤامش گفت:«درکت میکنم.درست فردای شب تبدیل و جفت گیریت می فهمی چه بلایی سر برادرات اومده.درسته خودم برادر ندارم اما تو ای مدت برادرای تو و بقیه هم درست مثل برادرای خودم شدن و برام ارزش دارن.به جز اون الان سهون هم حس گند و مزخرفی داره.حتی فکر به اینکه تو از این ماجرا راضی نبودی و منو دوست نداشتی و این ماجرا بینمون پیش میومد میتونه منو تا مرز دیوونگی ببره.خودتو ناراحت نکن.یه راهی براش پیدا میکنیم.ولی قبلش یکی از بزرگترین مشکلامون اینه که قبل این اتفاق سهون به لوهان اعتراف نکرده که دوستش داره»

دی او سری به نشانه مخالفت تکان داد و گفت:«قبول ندارم.اگه می گفت دوستش داره و لوهان ردش مکرد بعد ماجرای دیشب ممکن بود لوهان فکر کنه سهون میخواسته ازش سواستفاده کنه و درک نکنه که سهون به خاطر این چیزا نمیخوادش و ماجرای دیشب کاملا ناخواسته بوده»

Night's Kids[Full]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora