Chapter 20-1: Pixies

376 99 39
                                    

چپتر 20 پارت 1: پری زاد ها

_ایون وو تو برمیگردی به قبیله و به جونگ سوک میگی که وسایل رو آماده کنه.باید زود دست به کار بشیم.تمین تو هم با ایون وو میری و وقتی اون کارش تموم شد میرید به دریاچه نقره ای و از پری ها کمک میگیرین.جیمین و یونگی حتما کمکتون میکنن.ایون وو اگه جیمین خواست پری زاد هارو به عنوان پیشکش بدی،برمیگردی و نامجون و سوکجین رو میبری.خودشون میدونن چیکار کنن.

ایون وو دوباره حرف های ارباب ساحران را تکرار کرد و تمین آهی کشید.پسر کنارش که مطمئنا از او بزرگتر بود به خوش حواسی معروف بود برای همین همیشه هر دستوری که میدادند را چندین و چند بار با صدای بلند تکرار میکرد.همین باعث شده بود که تمین حتی یک شبی که برای استراحت خوابیده بودند کابوس ایون وو در حال تکرار این چند جمله را ببیند.

_ایون وو تو برمیگردی به قبیله و به جونگ سوک میگی که وسایل رو آماده کنه.باید زود دست به کار بشیم.تمین تو هم با ایون وو میری و وقتی اون کارش تموم شد میرید به دریاچه نقره ای و از پری ها کمک میگیرین.جیمین و یونگی حتما کمکتون میکنن.ایون وو اگه جیمین خواست پری زاد هارو به عنوان پیشکش بدی،برمیگردی و نامجون و سوکجین رو میبری.خودشون میدونن چیکار کنن.

تمین با شنیدن این حرف ها فقط می خواست دیواری را پیدا کند و سرش را به آن بکوبد بلکه دیگر نشنود.اما از آنجا که هیچ دیواری در جنگل نبود سرش را محکم به تنه درختی کوبید.ایون وو که از این صدای بلند و ناگهانی تعجب کرده بود برگشت و با تعجب به تمین گفت:«دیوونه شدی؟؟چرا سرتو میکوبی به درخت؟؟»

تمین حرصی سمت ایون وو رفت و داد زد:«آره دیوونه شدم.دیوونم کردی.از وقتی از میعادگگاه اومدیم یه کله داری همین حرفارو تکرار میکنی..بابا بسه دیگه به فک خودت استراحت نمیدی به گوشای من استراحت بده»

به خاطر کوبیدن سرش به درخت زخم های ریز و درشتی روی پیشانی و سرش بود و حالا موهای بلوندش دوباره سرخ شده بود.با اینکه زخم ها دوباره شروع به بسته شدن کرده بودند و داشتند درمان میشدند اما باز هم خونی که از سرش رفته بود زیاد بود.اما تمین اصلا ناراحت نبود.ظاهرا این کارش باعث شده بود ایون وو ساکت شود.

ایون وو که دلیل این رفتار پرخاشگر تمین را میدانست با ناراحتی و شرمندگی دستش را جلو برد و گفت:«واقعا ببخشید لی تمین شی.من فقط خیلی استرس دارم.این اولین باریه که دارم تنهایی یه ماموریتو انجام میدم و از اونجایی که بین تموم دستیارای ارباب جوون ترینم میترسم با این کارم بیشتر مسخرم کنن. سعی میکنم دیگه چیزی نگم»و سپس دستش را روی زخم های تمین گذاشت.چشمانش را بست و تمرکز کرد.موهای قهوه ایش به رنگ سبز تیره با رگه های صورتی درآمد.زخم های تمین که پیش از این با قدرت گرگینه ایش خوب میشد با سرعت شفابخشی یک جادوگر خوب شد.تمین دستش را برداشت و به حالت عادی در آمد.دستش را روی دهانش گذاشت و دوباره حرکت کرد.تمین کمی از کارش پشیمان شده بود اما چیزی نگفت و پشت سر ایون وو راه افتاد و به "جوان ترین دستیار ارباب" فکر کرد.مگر ایون وو 70 سالش نبود؟؟پس پیر ترین دستیار چند ساله بود؟؟؟

Night's Kids[Full]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora