Chapter 21-1: Night's Society

335 93 50
                                    

چپتر 21 پارت 1: جامعه شب

_موضوع چیه؟؟

سکوت عجیب سالن با حرف ایون وو از بین رفت.

دی او نگاه سردرگمشو به ایون وو دوخت و بعد سمتش رفت.با اینکه مدت کمی بود اما ایون وو جزو دوستاش بود و این مدت نگرانش شده بود.حالا که یکم دلتنگی برای خانواده اش از بین رفته بود میتوانست حال بقیه را هم بپرسد.با لبخند ایون وو را بغل کرد و آرام گفت:«حالت خوبه؟؟»

ایون وو با تعجب دستانش را بالا آورد و دی او را بغل کرد.دوستی بین انسن ها چیز جالبی بود.نزدیکی و گرمای آغوش.....چیزی بود که مدت ها پیش فراموشش کرده بود.

کم کم بقیه هم جلو آمدند و او را در آغوش کشیدند.

چانیول از عقب رفت و به تمین که کنارش ایستاده بود نگاه کرد.با دیدن نگاه خیره و هیجان زده اش با تعجب برگشت و رد نگاهش را گرفت.

با دیدن بکهیون و چن و کریس که با هم صحبت میکردند با تعجب ابروهایش را بالا انداخت.چرا انقدر هیجان زده بود؟

_حالا باید چیکار کنیم؟؟

چن برگشت و با تک سرفه ای گلویش را صاف کرد و بی تفاوت گفت:«باید بریم به مجلس جامعه شب.»

لوهان جلو آمد و کنار سوهو ایستاد و گفت:«چجوری؟؟»

_پیاده.اونجا ماشین نداره

شنیدن صدای ناآشنایی باعث شد همه با تعجب برگردند و به مردیی با موهای سفید و چشمانی کشیده که دو بال سفیدش روی زمین کشیده میشدند به سمتشان آمد.

نزدیکشان که شد خیره به چشمان سوهو گفت:«خیلی شبیهشون شدی.......دقیقا همون چشمای مادرت....و همون نگاه جسور پدرت....مشتاق دیدار....ارباب.....کیم....جون.....میون!دلت برای داییت تنگ نشده؟؟»

سوهو اخم کوچکی کرد و کمی عقب رفت.با جدیت به چشمان مرد نگاه کرد و گفت:«از چی حرف میزنی؟؟کی دایی منه؟؟»

یونگی با انگشتش خودش را نشان داد و گفت:«من داییتم جونمیون.»

سوهیون با اخم جلو آمد و گفت:«ما اصلا دایی نداریم.»

قبل از اینکه یونگی چیزی بگوید فرد دیگری با سرزنش گفت:«یا کیم جونمی.چجوری میتونی این طوری با داییت حرف بزنی فسقلی؟؟»

نگاه شوکه تمین روی پاهای ملکه سرزمین پریان بود.به جز اینکه آن دم آبی رنگ و گوی آبی نبود لباس ملکه مانند پسرهای جوانی بود که آماده رفتن به کلاب هستند.یک شلوار جین یخی با تی شرت قرمز و کت لی.او واقعا همان ملکه بود؟؟

جیمین با دیدن نگاه شوکه تمین خنده کوتاهی کرد و گفت:«چیزی که فکر میکنی درسته من میتونم به جای دم پا داشته باشم هر چند همیشگی نیست ولی خب فعلا لازمه با پاهام این ور اونور برم.»

سوهی با تعجب گفت:«یعنی شما یه پری هستین؟؟»

جیمین به سوهی نگاه کرد و برای لحظه ای نگاهش به حدی غمگین شد که بقه هم ناراحتیش را احساس کردند.سپس فورا لبخند شادی زد و بعد گفت:«البته جونهیا.به هر حال داییتم»

این بار نوبت ایون وو بود که باتعجب گفت:«شما داداشین؟؟»

چطور دو برادر با روح درونی متفاوت وجود داشتند و حتی با هم ازدواج کرده بودند؟؟

یونگی فورا اخمی کرد و با لحن سردی گفت:«ما برادر نیستیم»

سکوتش باعث شد نگاه کنجکاو بقیه سمت جیمین برود.جیمین خنده کوتاهی کرد و گفت:«خب راستش ما هر دو دایی جونمیون و دوقلوها هستیم اما برادر هم نیستیم.بعد از فوت پدر یونگی و مادر من،مادر یونگی و پدر من با هم ازدواج کردن و فرزندشون شد خواهر ما....و مادر جونمیون و دوقلوها.به خاطر اینکه فرزند دوتا پری بود یه پریزاد شد.همه انتظار داشتن با یه پری ازدواج کنه.....اما.....اون همرو با خبر ازدواجش با یه ارباب آب انسان شوکه کرد......پدرتون.....مرد جالبی بود......همینطور عموتون.....آه اون واقعا ارباب خون یبسی بود.به هر حال.....بعد اون اتفاق و کشتار دسته جمعی اربابان آب.....»

اشک هایش اجازه نداد حرفش را ادامه دهد.یونگی همسرش را بغل کرد و حرف جیمین را ادامه داد:«بعد اون اتفاق ما شمارو گم کردیم.تنها دل خوشیمون این بود که ییشینگ یه محافظ براتون گذاشته که حواسش بهتون هست.ما هنوز وظیفمون که پیدا کردن پریزادها بود رو انجام نداده بودیم و از طرفی قانون عدم دخالت پری ها تو امور جامعه شب باعث میشد نتونیم به بقیه بازمونده ها کمک کنیم.مادرتون هم به خاطر اینکه همسر یه ارباب آب شده بود جزو جامعه شب به حساب میومد و از طرف دنیای سوم ما از این کار منع شده بودیم و نمیتونستیم به خواهرمون هم کمک کنیم.بابت اون روز......معذرت میخوایم....هممون.... بابتش متاسفیم»

لحن آرام و دلشکسته یونگی و اشک های جیمین باعث شد حتی چن هم احساس ناراحتی کند.

_تاسف شما پدر مادرامونو زنده نمیکنه.

لحن سرد سوهو باعث شد یونگی سرش را بالا بیاورد و به رگه های سرخ موهای سوهو خیره شود.

یونگی آب دهانش را به سختی قورت داد و گفت:«م..منظورت...چیه؟؟»

سوهو سرش را کج کرد و با سردی عجیبی گفت:«گفتم تاسف شما پدر مادرامونو زنده نمیکنه....به جای تاسف خوردن....این دفعه.....کاری که بایدو اانجام بدین.حالا که پریزادها هم اینجا هستن.....بهونتون برای کمک نکردن میشه قوانین دنیای سوم؟...امیدوارم......این دفعه.....از زیر بار مسئولیت فرار نکنید چون که......شما هم....تو مرگ مادر و پدرم مقصرین....با کمک نکردنتون!»

سپس چرخید و با قدم های محکم دور شد.

اما قبل از اینکه بچرخد.....کریس چشمان اشکیش را دیده بود!

____________🌌🌙🌌___________

واقعا ببخشید انقدر این چپتر دیر شد:(((

هیچی امروز طبق برنامه پیش نرفت اونقدری که حتی وقت نکردم برا این چپتر پوستر درست کنم:/

خب از اونجایی که حس کردم تشخیص سایه شب خیلی داره دور میشه انتخابارو محدود کردم به اونایی که تمین با هیجان نگاشون میکرد.حالا به نظرتون سایه شب کیه؟؟؟ =)

راستی تولد چانیولی هم مبارک باشه😍🎊🎊

من یکم هنوز تو شوک تیزرای ام وی کایم*~*

ووت و کامنت فراموش نشه😊💙

Night's Kids[Full]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora