بعد از یک ساعت و نیم بالاخره رسیدیم هوا تاریک شده بود و نگهبان های قطار کم کم درارو باز کردن و رفتیم بیرون هوا یکم سرد بود ولی میشد تحمل کرد بازم هاگرید و دیدیم که گفت بریم سمت قایق و سوار شیم...
وقتی رسیدیم به قسمت تالار بزرگ مدرسه یعنی جایی که مراسم ها و گروه بندی هاشونو انجام میدن
وقتی همه نشستن پیش گروه هاشون و ما مجبور شدیم پیش هرمیون و بقیه بشینیم.
قبل رسیدن به هاگوارتز هرمیون و رون از کل کارکنان و معلمان اینجا برامون توضیح دادن و مهم ترینشون دامبلدور بود ک مدیر مدرسه بود
دامبلدور_سال تحصیلی جدید در هاگوارتز رو بهتون تبریک میگم.
امروز ما دو دانش آموز جدید داریم و میخایم معرفی و گروه بندیشون کنیم
به افتخار کندال گیلبرت و میشل گیلبرت
لطفا بیاین پیش من-
با استرس بهم نگاه کردیم و آروم بلند شدیم و کنار یک کلاه قهوه ای رنگ عجیب رفتیم
کندال آروم گفت_بنظرت کدوم گروه میوفتیم من که خیلی دلم میخاد اسلایدرین بیوفتم:)
_مهم نیس کدوم فقط جای بدی نیوفتم.
دامبلدور_خب خانم کندال لطفا بشینید روی این صندلی تا کلاه و بزارم روی سرتون
کندال با عجله و استرس نشست.وقتی کلاه روی سرش گذاشتن شروع کرد به حرف زدن
کلاه:
خب خب خانواده گیلبرت،هوش بالایی داری،مهربونی،استعداد و توانایی خوبی داری همم..
اسلایدرین
همه شروع کردن به دست زدن و نوبت من رسید سکوت بقیه اذیتم میکرد استرس تمام وجودمو گرفت
کلاه_همم خب توهم مثل خواهرت استعداد و هوش خیلی خوبی داری اما چیزی درونته که باید کنترلش کنی میفهمی که چی میگم؟
سرم و تکون دادم و ادامه داد نمیتونم تورو مثل خواهرت اسلایدرین بزارم پس....
گریفیندور
ناخواسته لبخندی زدم و به میزی ک گروهم بود نگاه کرد و اولین نگاهم به هری پاتر افتاد که داشت با خوشحالی نگام میکرد و لبخندی بهش زدم..
هرمیون_ باورم نمیشه خیلی خوشحالمم که توی گروهمون اومدی و ناراحت شدم که خواهرت کندال رفت اسلایدرین
_منم همینطور ولی گروهه چیز مهمی نیس
حرفم و تایید کرد شروع کردیم به خوردن شام
رون_واقعا این مرغ بریونی هاش خوشمزه س
هری_رون بسه بقیه هم میخوان بخورن
رون_پس چرا جلو منه؟
هرمیون_از بس محکم گرفتیش نمیزاری کسی دست بزنه
_من و کندال توی قطار یه پسر مو بلوند و قد بلند که جز اسلایدرین بود دیدیم اون کیه؟
رون_یکی از مزخرف ترین ادمی که توی عمرم دیدم
هرمیون ادامه داد_اسمش دریکو مالفوی و خانواده اصیل هستن فقط هم خودشونو قبول دارن و اصلا آدمای مهربون نیستن
هری_بهتره سمت اونا نری به کندال هم بگو توی گروهشونه حواسش باشه
با گفتن حرفاشون به فکر رفتم و نگرانیم راجب کندال بیشتر شد.
YOU ARE READING
𝐻𝑎𝑟𝑟𝑦 𝑝𝑜𝑡𝑡𝑒𝑟.(𝐴𝑛𝑜𝑡ℎ𝑒𝑟 𝑏𝑒𝑔𝑖𝑛)
RomancePersain version. بدترین حس:وقتی از شیفت بیدار میشی و با ریل لایف مواجه می شی.