Pov.میشل
قبلا همیشه فک میکردم دست خودم نیس نمیتونم کنترلش کنم اصلا قابل کنترل نیست!
اما امشب با اتفاقاتی که افتاد میفهمم که میتونم تصمیم بگیرم باهاش چیکار کنم استفاده خوب یا بد؟
نتونستم ببینم دریکو هری رو بزنه من واسه هری هر کاری میکنم..فکر کنم این استفاده خوب بود نه؟!
رفتم طبقه ی اخر هاگوارتز معمولا وقتی حالم زیاد خوب نبود میرفتم اونجا اما سریع برمیگشتم که کسی متوجه نشه اما ایندفعه واسم مهم نبود..دیگه هیچی واسم مهم نیس!
میتونستم حدس بزنم هری ام دیگه مثل قبل باهام رفتار نمیکنه وقتی فهمیده من کیم!
حتی خواهرمم ازم متنفر شد..
تو همین فکرا بودم و خیره شده بودم به آسمون.
آسمون اینجا از همه جا قشنگ تره وقتی تاریکه پر از ستاره میشه..ماه بهتر از هرجا دیگه ای میدرخشه حس میکنم از هر کسی بهم نزدیک تره
دامبلدور_پس تو اینجایی!
حضورش غیر منتظره بود برگشتم سمتش
_ببخشید..اینجا تنها جاییه ک میتونم فکر کنم..
دامبلدور_میدونم..منم همیشه اینجا میام
اومد و کنارم وایساد
دامبلدور_من نمیخوام تورو اخراج کنم تو دانش اموز قدرتمندی هستی میتونی بعد ها از هاگوارتز محافظت کنی.
و ادامه داد_اما بدون از استعداد و قدرتی که داری چطوری استفاده میکنی..هیچوقت دلم نمیخواد بشی مثل ولدمورت!
_هیچوقت این اتفاق نمیوفته امشبم دریکو با حرفا و کارایی که کرد باعث شد همچین اتفاقی بیوفته..
دامبلدور_میدونم...حواست و بیشتر جمع کن ولدمورت دنبال هری هست نمیخوام دنبال توهم بیوفته بخاطر قدرتت....من میرم تو هم کم کم بیا
سری تکون دادم و بعد از یه ربع از رفتنش منم رفتم سمت سالن تالار..
هیچکس نبود جز رون و هرمیون و هری
رون_وای من نمیدونستم تو انقد خفنی میشل واقعا ازت ترسیدمم!
هرمیون_منم واقعا تو میتونی جلوی هرکسی وایسی
هری_حتی ولدمورت!
نگاهی بهش کردم_واسه همین میخواستم کمکت کنم..
هری لبخند محوی زد..
با دیدن خونی که بالای لباش بود فهمیدم همون مشتی بود که دریکو زد تو صورت هری...بازم از دریکو حرصم گرفت..
هرمیون وقتی متوجه سکوتمون شده بود_خب من و رون میریم دیگ شماهم کم کم بیاین..هری صورتت و پاک کن خونیه!
باشه ای گفت و اونا هم رفتن.
دنبال دستمال گشتم و یکم نم دارش کردم
نشستم کنارش صورتش و شروع کردم با دستمال پاک کردم
هری_خودم میکنم..
خواست بگیره
_خودم میخوام بکنم!
دیگه چیزی نگفت و مثل بچه های خوب نشست و فقط نگام کرد.
هری_مرسی که ازم دفاع کردی
_گفتم که نمیخوام کسی اسیب ببینه
هری_اره..چطوری بدون چوب دستی راحت میتونی جادو کنی؟
_جادوی قرمز یا خون...ارثی نیست نمیدونم خودمم ولی یک قرن پیش جد خانوادگیمون همچین قدرتی داشته و بهش میگفتن دختر شیطان و همه مردم تصمیم میگیرن زنده بسوزوننش..بقیشو نمیدونم
هری_اوهوم....آخ
_چیشد؟
هری_زخمم سوخت
_ببخشید یکم کنار لبت مونده الان تموم میشه
دستمال و کشیدم رو لباش..حس عجیبی بهم دست داد تنم مور مور شد
اونم متقابلا خیره شده بود بهم
به خودم اومدم فاصله صورتامون کم بود خواستم برم عقب اما خودش اومد جلوتر و نزدیک تر شدیم تا لبام لباشو لمس کرد..
YOU ARE READING
𝐻𝑎𝑟𝑟𝑦 𝑝𝑜𝑡𝑡𝑒𝑟.(𝐴𝑛𝑜𝑡ℎ𝑒𝑟 𝑏𝑒𝑔𝑖𝑛)
RomancePersain version. بدترین حس:وقتی از شیفت بیدار میشی و با ریل لایف مواجه می شی.