گردنبند.

42 9 0
                                    

Pov.میشل
با سلام.
روز کریسمس را به شما خانم میشل گیلبرت تبریک عرض میکنم.
این کادو نا قابل از طرف مدرسه ی جادوگری هاگوارتز به شما داده میشود
ضمن استفاده درست از این چوب دستی که از چوب سخت درخت گردو وحشی و خون گرگینه درست شده به خوبی نگه داری کنید و مانند چوب دستی قبلی تان نشود!
با تشکر
پروفسور دامبلدور و پروفسور مک گنالد.
______________

من که باورم نمیشه!
امیدوارم اینم مث چوب دستی قبلیم موقع اسپل قوی تر ترک نخوره و نشکنه..
چشمم به اون کادو کوچیک خورد..ساده بود نمیدونستم از طرف کیه..
وقتی بازش کردم با دیدن گردنبند با یه سنگ قرمز رنگ که نور های درخشانی توش در جریان بود چشمام برق زد.
خدای من چقدر قشنگه:)
ینی کی داده؟
جعبه رو زیر و رو کردم تا اسمی پیدا کنم
از طرف هری پاتر
ذوق مرگ شده بودم از کجا میدونست من عاشق گردنبندم؟
نکنه فهمیده بود منم واسش کادو گرفتم؟؟!
کادو هایی که برای بقیه گرفته بودم و از زیر تختم بیرون اوردم و بردم پایین تا بزارم پیش بقیه کادو ها
وقتی رفتم پایین هری با شنل نامرئی کننده ای که دامبلدور برای کریسمس بهش داده بود با رون شوخی میکرد و کرم میریخت وقتی متوجه اومدنم شد سری از کارش دست کشید و مثل بچه های خوب مشغول باز کردن بقیه کادو ها شد
_سلام هری
هری_سلام میشل کریسمس مبارک!
_کریسمس توهم مبارک..مرسی بابت کادو:)
هری_خواهش میکنم من...
هرمیون_خدای من هری واست کادو گرفته؟؟چی گرفته ببینم!!
_توی اتاقمه بهت نشون میدم بعدا
رون_اوو...
هری زد به شونه ی رون و اروم گف_دهنتو ببند
رون خنده ای کرد_باشه باشه!
کادوی رون و هرمیون رو گذاشتم کنار بقیه کادوها و کادو خواهرم و هری رو گرفتم دستم تا بدم بهشون
هری_من میرم پیش دامبلدور تا بابت کادو ها ازش تشکر کنم.
_هری وایسا منم میام
سری تکون داد.
رفتم سمتش
_هری!
هری_بله
_منم واست کادو گرفته بودم قبلا خواستم که بهت بدم..
کادو رو ازم گرفت و همونجا بازش کرد خیلی ذوق داشت
هری_یه توپ کوییدیچ؟!! مرسی واقعا باورم نمیشه این خیلی ارزشمنده:)
_از گردنبندی که بهم دادی ارزشمند تر نیس!
هری_اون مال یکی از جادوگرای قدیمی بوده ک خیلی قدرتمند بوده توهم قوی هستی واسه همین..
_هری تو خیلی مهربونی..مرسی:)
اومد نزدیک تر..متقابلن منم رفتم و بقلش کردم اما حس کردم از رفتارم جا خورد و قصدش چیز دیگه ای بود
او مای گاد!
بازم گند زدی میشل خانوم...
اما بیخیال شد و بقلم کرد
بوی عطر خوش بویی میداد اگر میخواستم مزه شو بگم مزه قهوه بود
آرامش خاصی داشتم توی بقلش دلم نمیخواست برم
اما مجبور شدم و از بقلش بیرون اومدم
_من دیگه میرم توهم برو پیش دامبلدور.
هری لبخندی عمیق زد حس کردم خیلی خوشحاله از چشماش میفهمیدم انگار باهام حرف میزدن..
هری_باشه..پس میبینمت!

𝐻𝑎𝑟𝑟𝑦 𝑝𝑜𝑡𝑡𝑒𝑟.(𝐴𝑛𝑜𝑡ℎ𝑒𝑟 𝑏𝑒𝑔𝑖𝑛)Where stories live. Discover now