گریفیندور

72 11 0
                                    

Pov.میشل
*صبح روز بعد*
هرمیون_هی پاشو تنبل امروز کلاس با پروفسور اسنیپ داریمم
با چشمای بسته گفتم_همون بداخلاقه؟
هرمیون_اره. لباس فرماتو بپوش با لباس خواب نیای خوش خواب.
لبخندی زدم و دوباره خوابم اما ۵ دقیقه بعدش با الارم صدای جیغ هرمیون از خواب پریدم ک از طبقه پایین صدام میکرد
به زور از جام بلند شدم رفتم به سمت حموم بعد از نیم ساعت که اومدم بیرون با دیدن موهای خیسم و با نگاه کردن به ساعت سرعتم و بیشتر کردم و موهامو درست کردم حالا نوبت لباس فرم بود با دیدن کروات قرمز و نارنجی گریفیندور حس خوبی بهم دست داد وقتی پوشیدمشون به خودم نگاه کردم و لبخند روی لبام اومد، اما از پوشیدن دامن راضی نبودم ولی مجبور بودم! کفشای عال استار مشکیمو پوشیدم و راه افتادم.
نفس عمیقی کشیدم از پله ها پایین اومدم و به سمت حال خوابگاه رفتم.
رون و هرمیون در حال بحث دعوا بخاطر حیووناشون بودن
رون_هرمیون حواست به گربت باشه موش من و اذیت میکنه اگه بخورتش من میدونم با تو
هرمیون_تو خودت حواست به موشت باشه که نیاد سمت گربه من
و هری هم همچنان با پوزخند به دعواشون نگاه میکرد
وقتی رسیدم پایین هرمیون توجه ش بهم جلب شد
هرمیون_واییی چقدر گریفیندور بودن بهت میاد دختر
با این حرف تمام آدمایی که اونجا بودن برگشتن و خیره بهم شدن..حس خیلی بدی بهم دست داد از اینهمه توجه
_عام..
با گفتن این سه کلمه همه به خودشون اومدن جز هری که با لبخند محو خیره شده بود بهم..
تنها فقط با نگاه هری حس بدی بهم دست نمیداد عجیب بود واسم کم کم کتابامونو ورداشتیم و به سمت کلاسمون رفتیم
با این حال دیر رسیدیم و همه جاهای خوب نشسته بودن با دیدن کندال خوشحال شدم و فهمیدم که حالش خیلی خوبه و کنار یکی از دخترا اسلایدرین میز جلو نشسته بودن و پشتش دریکو مالفوی نشسته بود و با لبخند تمسخر آمیزی نگامون میکرد
رون_هری نفس عمیق بکش
با شنیدن این حرف از رون سرم و برگردوندم که ببینم چیشده و دیدم هری با حرص و عصبانیت دریکو رو نگاه میکرد.
خیلی عجیب بود واسم مگه چیشده بود که انقد باهم بد بودن!؟
رون و هرمیون پیش هم نشستن و بازم چیز عجیب تر این بود که مگه دو دقیقه پیش دعواشون نشده بود؟
وقتی هری میز جلو هرمیون و رون نشست به دور و ورم نگاه کردم و یه جای خالی پیدا کردم که اونم همون پسر خپل جز اسلایدرین ها بود..پس ترجیح دادم پیش هری بشینم...

𝐻𝑎𝑟𝑟𝑦 𝑝𝑜𝑡𝑡𝑒𝑟.(𝐴𝑛𝑜𝑡ℎ𝑒𝑟 𝑏𝑒𝑔𝑖𝑛)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt