کادو.

39 8 0
                                    

Pov.میشل
یک هفته از اون صدای عجیبی که میشنیدم میگذشت حس عجیبی درونم بود..شبا یهو از خواب میپریدم و باز اون زمزمه رو می شنیدم.
وقتی به هری میگفتم اونم دقیقا همین اتفاق واسش میوفتاد اما بدتر و واضح تر...
هری_حسش میکنم خودشه! برگشته..
_اگه خودشه پس این کارا مسخره چیه؟
هری_نمیدونم واقعا..
هرمیون_بچه ها فردا کریسمسه!
_اوح من از کریسمس متنفرم..
رون_واقعا؟من عاشق کادو و شیرینی های خوشمزه شم!
هری_من که هیچوقت تو بچگیم کادو نگرفتم..
لیاقت هری انقدر سختی نبود..
مطمئنم اینجا حالش بهتره!
10:10 AM
صبح با سر و صدای های هرمیون و رون بیدار شدم با قیافه خابالو عصبی رفتم پایین
_چتونه مگه...
با دیدن درخت کریسمس چند تا کادو که پایینش بود لبخندی روی لبم اومد
هرمیون_بیاا ببین واست کادو اومده!
با تعجب نگاه کردم
یه کادو متوسط با کاغذ کادو قرمز رنگ براق. حدس میزدم از طرف کی باشه.. یه دفتر چرمی مشکی رنگ بود.
بازش کردم،صفحه اولش یه نقاشی از من و کندال بود که وقتی سال پیش توی خونه زندونی شده بودم کشیدمش..صفحه ی بعدش عکسای بچگیمون تا وقتی که بزرگ شدیم بود اما متحرک توی عکسا از ته دل میخندیدیم..شاید مشکل زیاد داشتیم و تنها بودیم اما همو داشتیم بدون هیچی خوش بودیم!
لبخند تلخی زدم..تصمیم گرفتم که کادو کریسمسشو خودم ببرم بدم بهش.
هرمیون_وای چقد رمانتیک:)..برو باهاش آشتی کن!
_باشه..
رون هم به هرمیون یه شال گردن و کلاه قدیمی نارنجی داد.
هرمیون_وای رون رنگ موهاته!
و شروع کرد به خندیدن
رون_خودت چی گرفتی؟
هرمیون_بیا بازش کن
یکی دیگ از کادو هایی که اسم من روش نوشته شده یود و برداشتم و سمت اتاقم رفتم
هریمون_میشل! یه دونه دیگه هم هست اون کنار کوچیکه
سری تکون دادم و ور داشتمش...
نشستم رو تختم و اول جعبه ای مستطیل شکل و باریک رو باز کردم
خدای من یه چوب دستی!
خوش دست بود..محکم بود و رنگ قهوه ای سوخته ای که داشت جذاب ترش کرده بود
نامه ای که ته جعبه بود و برداشتم و شروع کردم به خوندنش..

𝐻𝑎𝑟𝑟𝑦 𝑝𝑜𝑡𝑡𝑒𝑟.(𝐴𝑛𝑜𝑡ℎ𝑒𝑟 𝑏𝑒𝑔𝑖𝑛)Where stories live. Discover now