Chapter 23 [ALMOST THERE]

623 219 36
                                    

زیاد حرف نمیزنم،به ندرت سوال میپرسم
و من هیچ وقت آدمِ کنجکاوی نیستم
اما در موردِ تو
فقط میخواهم بدانم و بدانم!
راستی... اسم من با دستخطِ تو چطور به نظر میرسد؟!

----------------------------------------------------------

مارک دستمالِ خال خالیِ زرد رنگی رو محکم دورِ سرش بسته بود.موهای به هم ریخته ش به هر جهتِ جغرافیاییِ ممکن اشاره داشت و گاهی زیرِ لب ناله میکرد.چانیول با استرس برای هزارمین بار با سهون تماس گرفت و با بوقِ ممتد بی جواب موند.

در سکوت با اضطراب ناخن میجوید و نیمی از حواسش به لکِ پیراهنِ چن پرت بود که با بی خیالی سومین ساندویچ ش رو گاز میزد!

چان-مراقب باش سس زمین نریزی!واقعا پاک کردنش سخته!
چن سر تکون داد و انگشتِ شصتِ ش رو به علامت تایید بالا گرفت و گازِ بزرگِ دیگه ای به ساندویچ ش زد.بقیه غذا ها دست نخورده باقی مونده بود و شیومین بدونِ هیچ حرفی تو حالتِ هشدار کنارِ دی او ایستاده بود.لباس هاشون به قدری نامرتب به چشم میخورد که چانیول ترجیح میداد به سمتشون نیم نگاهی هم نندازه...

احتمالا باید کلِ خونه رو ضد عفونی میکرد و سه بار روکشِ مبل ها رو میشست! در این صورت هم از ته دل راضی نمیشد و لکه هایی که انگشت های چرب و کنجکاوِ چن روی میز به جا گذاشته براش شکلک در می آوردند!

دی او از لحظه ای که با اون نگاهِ جهنمی پا تو خونه گذاشته بود حرفی به زبون نیاورد و به شیومین اجازه نداد به زخمِ کم عمق پیشونیش چسب بزنه...

بعد از سقوط به خاطر افکارِ قوی شیومین که روی چان متمرکز بود،از پشتِ بومِ برجِ دکتر سر درآورده بودند.خوشبختانه جز سر دردِ مارک و خراش های سطحی،کسی آسیب جدی ندید و خطری جز تصمیمِ بعدیِ دی او تهدیدشون نمیکرد.

شیومین همون لحظه ای که روی بوم برای بلند شدن از دست هاش کمک گرفت متوجه ناپدید شدنِ قدرت هاش شد و امیدوار بود این قانون روی دی او هم تاثیر خودش رو گذاشته باشه!

همه چیز براش عجیب و ناآشنا بود و با اینکه مرتب به آپارتمان چان سر میزد،تک تک مبلمان و تابلو ها براش جدید به نظر میرسیدند.

چانیول دوباره شماره ی هتل رو گرفت و بعد از صحبتِ کوتاهی با نا امیدی روی زمین نشست.کراواتی که شل دور گردن بسته بود کج شده و آستینِ پیراهنِ سفیدش رو تا آرنج تا کرده بود.بیشتر شبیه کارمند های بدشانسی بود که بعد از جر و بحث با مدیرِ مالیِ شرکت استعفا داده بودند!

شیو-چی شد؟
چان-میگن...
صداش گرفت و با تک سرفه ای ادامه داد...
چان-تو اتاق نیست!هر وقت برگرده خبر میدن!
چن-نگران نباش...دوباره سهون رو بگیر بکهیون از پسِ خودش برمیاد.

چان-از دیشب تا حالا کجا رفته؟ شاید به آدم ناجوری برخورده باشه یا...
شیو-چان!اون حالش خوبه!
چان-من نباید تنهاش میذاشتم...باید عقلمو از دست داده باشم.

[COMPLETED] •⊱ SILHOUETTE ⊰• (SeKai ChanBaek)Where stories live. Discover now