تا مرزِ از هم گسیختگی درد کشیده ام،هر زمان گمان بردم که تمام شد،که دیگر به آخر رسید، غافلگیرم کرد!
دوباره و دوباره...
کنجکاوم...
این بار چقدر دردناک تر ؟!—---------------------------------------------—
"به محض اینکه پیامم رو دیدی باهام تماس بگیر...واقعا نگرانتم... "
گره ی کراوات رو شل کرد اما حس خفگی راحتش نمیذاشت.به پیامی که برای چندمین بار برای جونگین فرستاده بود نگاه کرد.گوشی رو کناری انداخت و بی توجه به کتِ مشکی و رسمی که به تن داشت با بی حالی روی مبل افتاد.ساعدش رو روی چشم گذاشت و نفسِ عمیقی کشید.
بر خلافِ همیشه خونه وضع آشفته و به هم ریخته ای داشت.هر کس که چانیول رو میشناخت با دیدنِ این صحنه مسلما به چشم های خودش شک میکرد. اینجا نمیتونست متعلق به پارک چانیول باشه...
دکترِ جذاب حتی رو زاویه ی گلدون و پرونده های روی میز حساسیت به خرج میداد و با وسواس چین های پرده ی اتاق رو مرتب میکرد!
سرِ ساعت مشخصی غذا میخورد و ورزش میکرد و هیچ چیز نمیتونست برنامه ی روزانه ش رو به هم بزنه.وسایل مورد علاقه ی خونه ش شامل ضدعفونی کننده و جارو اتوماتیکی میشد که در نبودِ چان زمین رو برق مینداخت...
الان رنگِ پارکت به زحمت دیده میشد و زمین با لباس های نامرتب و شیشه های خالی سوجو پوشیده شده بود.ظرف های نشسته کنارِ سینک جا خوش کردند و قبض گاز پرداخت نشده بود!با صدای زنگ در به ساعت دیواری نگاه کرد که عدد دو رو نشون میداد.قبل از اینکه به سمتِ راهرو بره گلوی خشک شده ش رو با محتویات باقیمونده ی بطری که روی میز بود تر کرد.
با چهره ی ناراضی در رو باز کرد و آماده بود این مزاحمِ بی موقع رو تنبیه کنه!
چان-بیون؟!
بک-فکر میکردم بیشتر از اینا با هم صمیمی ایم!برو گمشو اونور سردمه و خیلی سنگینم...هیکلِ درشت چانیول رو کنار زد و به سرعت یه پیراهن از روی مبل برداشت و جلوی چشم های متعجب و گیجِ میزبان لباس عوض کرد.خودش رو کنار شوفاژ رسوند و دست هاش رو به هم مالید.
بک-این زیاد شدنیه؟چرا اینجا از بیرون سردتره!؟
چان هیچ جمله ی مودبانه ای برای شروعِ بحث "اینجا چه غلطی میکنی؟"پیدا نمیکرد پس همونطور که به ردِ خیسی که بک از خودش جا گذاشته بود چشم غره میرفت درجه ی شوفاژ رو بالا برد.چان-اینجا چه غلطی میکنی؟!
بک-معلوم نیست؟
-ماموریتت تموم شده...خب تبریک میگم ولی...اینجا چه غلطی میکنی؟تو خونه ی من؟اونم با این شکل و قیافه!
-تو بارون خیس شدم،جایی رو ندارم برم و تو تنها کسی هستی که منو میشناسه...چه نتیجه ای میگیریم؟
-میشه یه جا وایسی حرف بزنی؟همه جارو خیس کردی!
-باشه!با لبخند گفت و روی زمین نشست!
چان-با شلوار گِلی تو خونه ی من نشین!همه جارو کثیف میکنی...
بکهیون با تعجب وضعیتِ خونه رو از نظر گذروند و با خودش فکر کرد"از این کثیف تر؟" با قیافه ای که هیچ حسی ازش خونده نمیشد به چانیول زل زد.
VOCÊ ESTÁ LENDO
[COMPLETED] •⊱ SILHOUETTE ⊰• (SeKai ChanBaek)
Ficção Geral⋅⋅⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⋅⋅ فن فیکشن silhouette | سایه ی نیمرخ کاپل: سکای،چانبک،سولی ژانر: تخیلی،رمنس،انگست نویسنده: LA7 "به پشتِ سر نگاه میکنم و تمامِ پل هایی را میبینم که تو شکستی شاید هم آگاهانه اجازه داده باشم ، مسیرم را که هیچ کلِ جهانم ر...