این قسمت کلا بکن بکن:/
ژان : خوبه چون اگ بفهمم کسی سر انگشتتم لمس کرده میکشمش
ییبو با ترس و تردید به ژان نگاه کرد . ژان : ییبو ؟
ییبو : جانم
ژان : اگ ازت بخام باهام ازدواج کنی قبول میکنی؟ ژان نگاهی به وضعشون و عضوش ک هنوز داخل ییبو بود انداخت و ادامه داد: البته میدونم باید تو یه پوزیشن بهتر ازت خاستگاری میکردم یهویی شد
ییبو : مامانم میگ وضعیت تون الان مناسب نیست تو ک همین الانم منو داری منم خب فکر کنم دارمت
ژان متعجب گفت : مامانت؟ عمه رو ول کن یکی دو ماه دیگ ۱۸ سالت میشه خودت باید تصمیم بگیری
ییبو غمگین گفت: یچیزی هست ک قبلش باید بدونی من نمیتونم بهت بگم از مامانم بپرس و حرف بزن اگ مشکلی نداشته باشی باهاش منم موافقم
ژان بالاخره عضوشو خارج کر د پاهای ییبو رو از کمرش برداشت و کنارش خابید ییبو دستشو روی کمرش گذاشت و اخی کشید به سمت ژان برگشت و ژان با تردید گفت : عمه قبلنم یه اشاره ای کرد باید یچیزی بگ انقدر مهمه؟ من با همه شرایطت موافقم و بعد نگاهی به ییبو انداخت : صبر کن الان برمیگردم ژان لباسشو پوشید و بسمت اشپزخونه رفت یه لیوان شیر براش گرم کرد و اورد ژان : بیا اینو بخور میخای کمرتو ماساژ بدم ییبو لیوانو از دستش گرفت و داغی شو حس کرد و تبسمی کرد : ن خوبم مرسی یه قلپ ازش خورد و ژان دوباره گونشو بوسید ژان با تردید گفت : خب فک میکنی بتونی یه دور دیگ ... و بعد پوکر به ییبو نگاه کرد ییبو لیوانو تا اخر سر کشید رو زانوش بلند شد و دستشو دور گردن ژان انداخت و سر ژانو رو سینش گذاشت و روی پاهاش نشست ژان دستشو دور کمر لخت ییبو انداخت و سرشو بیرون اورد و ب صورت ییبو نگاه کرد ییبو دلبرانه گفت : منک گفتم هر چقدر بخای بهت میدم ژان دستاشو روی بدن قشنگ و ظریفش جا به جا کرد و با یه جهش انداختش رو تخت و لباشو بوسید و بعد دوباره بلند شد و لباساشو خارج کرد و روش خابید و عضوشو وارد کرد و دوباره عملیات ♡
بابای ژان درحالی ک درو تا اخرین حد ممکن بهم میکوبید وارد شد : بسه دیگ خجالت بکشین از ظهره تا حالا داریم فقط صداااهای شما رو میشنویم
ژان در حالی ک مشغول کردن ییبو و ییبو هم مشغول دادن به ژان بود با یه تای پاش پتو رو بالا اورد تا روشون بیفته ییبو از خجالت سرشو تو گردن ژان فرو برد و خودشو قایم کرد ژان از ییبو خارج شد : دد ! اخه این چه وضعشه ؟
بابای ژان : ساکت باش!ازین به بعد هر وقت ازدواج کردین و خودت خونه خریدی حق داری ازین غلطا بکنین
ژان : اخه کو تا من خونه بخرم میمیرم ک تا اون موقع
بابای ژان : نترس تا مارو دیوونه نکنی یا به کشتن ندی نمیمیری
و بعد درو بهم کوبید و بیرون رفت
ژان با عصبانیت گفت : واقعا غیر قابل تحمله عایا درسته جوونارو تو همچین شرایطی بزارن بجا اینک کمک و تشویق کنن؟
و بعد چشمکی به ییبو زد و دندون خرگوشیاشو بیرون انداخت و خندید ییبو هم لب هاشو به پهنای صورت باز کرد و درحالی ک دندونای کوچیک و بامزه شو بیرون می انداخت جواب لبخند ژانو داد
ژان : ییبو
ییبو دلبرانه: جانم
ژان موهاشو نوازش کرد : پس من میرم با عمه حرف بزنم
ییبو یدفعه پوکر و متعجب اومد بالا: کی؟ الان؟
ژان : هومم زودتر ازدواج کنیم اشکالی نداره ک فعلا یه مراسم ساده باشه بعد اینک اوضاع درست شد همه چیزو جبران میکنم برات
ییبو با دهن نیمه باز به ژان خیره شد بدنشو به ژان چسبوند و نوازش وارانه دستشو رو بدن ژان کشید : چقدر زود همه چیز داره پیش داره انگار تو رویام نمیتونم هضمش کنم ولی جان همینک به فکرمی برام بسه فقط گفتم ک اول با مامانم صحبت کن
ژان : شبیه دخترای دم بخت شدی از بس ک گفتی با مامانم صحبت کن گفتم ک باشه میکنم
ییبو: شاید نظرت راجب همه چیز عوض شد
ژان متعجب سر ییبو رو بالا اورد : دیگ داری میترسونیم
ییبو : در واقع راجب من
ژان بلند شد و شروع به پوشیدن لباساش کرد ییبو : ژان اللان میخای بری؟
ژان : اره
ژان درو باز کرد و از اتاق خارج شد و بلافاصله چشماشو واسه پیدا کردن مامان ییبو چرخوند ک تو اشپزخونه مشغول شستن ظرف ها بود
ژان : عمه باید صحبت کنیم
مامان ییبو سرشو از رو ظرف ها بالا اورد و نیم نگاهی به ژان کرد : راجب چی عمع جان
ژان : معلومه دیگ ییبو بعد مخ زنانه و دلبرانه ادامه داد: عمه عزیزم بالاخره کی میخای پسرتو بمن بدی ، هر حرفی هم هست همین الان میشنوم
مامان ییبو: عمه عزیزت یا پسر عمه عزیزت؟ ژان شما ک همین الانم با همین حتی نیازی نیست ک بگم صبور باشی همه جور کاری باش کردی
ژان لپاش گل انداخت گلوشو صاف کرد و گفت: عمه و پسر عمع عزیزم ،خب پس تا هفته دیگ یه مراسم کوچیک هم بگیریم و کلا رسمیش کنیم
مامان ییبو : به باباتم گفتی ؟
ژان پس کله شو دست کشید : اونو دیگ گزاشتم بع عهده شما من از پسش برنمیام
مامان ییبو : یه چیزی هست ک باید بهت بگم شاید بهتر بود زودتر هم بهت میگفتم تا یوخت فکر نکنی از فرصت سو استفاده کردیم تا به ییبو وابسته شی و بعد بهت بگیم
ژان: دیگ کم کم دارین منو میترسونین
مامان ییبو اخرین ظرفو هم اب کشید و دستکشاشو دراورد و نگاهی به اطراف انداخت تا کسی نباشه پشت میز عذا خوری اشپزخونه نشست و به ژان هم اشاره کرد بشینه
مامان ییبو : ژان شاید بنطر بیاد قصد داشتم از ییبو دورت کنم اما مخصوصا اللن فک میکنم بودنت تو زندگیش خیلی اوضاع و حالشو بهتر کرده ، امیدوارم دونستن این مطلب باعث نشه ازش سرد بشی چون اینطوری ک بهت وابسته شده مسلما بهش ضربه میزنه
ژان سرشو به نشونه تاکید داد: برین سر اصل مطلب
مامان ییبو : ژان وقتی تو اون کارو با ییبو کردی خیلی نگران شدم ییبو از نظر روحی زیاد اوضاعش مناسب نبود احتمالا همه چیز تو ذهنش مرور شده و حس های ناخوشایندش بزگشته
ژان : درست نمیفهمم چی میگین
مامان ییبو: تقریبا پارسال بود یه نفر همین کاری ک تو با ییبو کردیو انجام داد
ژان احساس میکرد درست نمیشنوه اخمی به پیشونیش انداخت و جدی تر سرشو جلو اورد: چی؟
مامان ییبو: بهش تجاوز کرد بعدشم هیچ خبری نشد خیلی از نظر روحی داغون شد حتی با منم زیاد حرف نمیزد خیلی تنها میچرخید همه این مدت
ژان ک احساس میکرد سرش داره گیج میره از جاش بلند شد در حالی ک جیغ میزد : کی ؟ کی همچین کاری باش کرده ؟
مامان ییبو اروم بلند شد : ژان آروم
بابای ژان و ته ک با چشمای گشاد به اشپزخونه اومدن : چی شده ؟
مامان ییبو: هیچی یچیزایی هس ک باید فقط به ژان بگم و بعد اشاره کرد ک برن
ژان در حالی ک چشماش کاسه خون شده بود دوباره با صدای بلند گفت: بهم بگو کی بوده عمه قسم میخورم، قسم میخورم میکشمش زنده نمیزارمش
مامان ییبو : ما خودمونم نفهمیدیم کی بود
در همین حال ییبو با بغض جلو روشون ظاهر شد : ژان
ژان به محض دیدنش به سمتش رفت و محکم بغلش کرد ییبو هم در حالی ک ژانو بغل کرده بود سرشو تو کتف ژان مخفی کرد و اروم اشک میریخت ژان هم همینطور
مامان ییبو: من دیگ میرم ییبو خودش هر چیزی احتیاج دید میگ و بعد رفت
ژان از بغلش بیرونش اورد و با دستاش اشک هاشو از رو گونه هاش پاک کرد
ژان : نمیخای چیزی بهم بگی
ییبو: میشه نگم؟
ژان در حالی ک اخماشو تو هم برده بود با جدیت گفت : نه فقط بهم بگو کی بوده باید سزای کارشو پس بده
ییبو : ژان تو هم همین کارو با من کردی
ژان : منو با کی مقایسه میکنی من عاشقت بودم
ییبو : بهرحال نمیدونم ییبو یه قطره اشکاش روی گونه اش ریخت انگار ک یادش میومد : من صورتشو ندیدم از پشت منو گرفته بود دستاشو رو دهنم گذاشته بود تا صدام در نیاد فقط از پشت وقتی دور شده بود دیدمش
ژان : واقعا متاسفم
ییبو: همه این مدت اصلا احساس امنیت و ارامش نمیکردم دلم میخاست فقط بپرسم چرا ؟ چرا همچین کاری بام کرد و انقدر راحت زندگیمو داغون کرد خیلی احساس تنهایی میکردم همش میترسیدم ک دوباره تکرار بشه تازه داشتم باهاش کنار میومدم ک تو دوباره ...
ژان شرمنده گفت: ییبو واقعا متاسفم هیچ وقت نمیخاستم اذیتت کنم فقط نمیتونستم جلوت طاقت بیارم
ییبو تبسمی کرد و به چشمهاش نگاه کرد : ژان حالا میدونم عاشقمی اشکالی نداره دستاشو دور کمر ژان انداخت: فقط هم مال تو ام ژان بغلش کرد ییبو : وقتی اون اتفاق افتاد با خودم فکر میکردم حتی یه درصد احتمال این وجود داشته ک دوستم داشته باشه
ژان سرشو نوازش کرد : ییبو واقعا بازم متاسفم فقط امیدوارم وقتی منو میبینی یاد اون چیرای وحشتناک نیفتی
ییبو : ن ژان معلومه ک تو رو اونطور نمیبینم
ژان : پس احتمالا شکایت هم نکردین درسته ؟
ییبو : نه حتی میشناختم هم شاید شکایت نمیکردم میدونی چقدر سخته جوری ک بقیه ممکنه بهت نگاه کنن فقط لازم بود تو بدونی لبخندی زد: هر چند از وقتی تو هم باهام ازون کارا میکنی و انقدر جلو همه راحتی نمیتونم نگاه بقیه رو تحمل کنم اهه خدا فکر کن ازدواج هم کنیم چقدر اوضاع نگاها وحشتناک تر بشه
ژان دستی به سرش کشید : من کسی رو به پشم خودمم حساب نمیکنم تو هم نکن
ییبو : من براشون افسوس میخورم اگ نتونن عشق مارو درک کنن ولی با تو میتونم کلی پز بدم
ژان : حتما جلو دخترا؟
ییبو : بی نمک
ژان : ییبو
ییبو : جانم؟
ژان : خب حالا کی ازدواج کنیم ؟
ییبو : ژان
ژان به تقلید از ییبو خندید و گفت: جانم ؟
ییبو : اول خوب فکراتو بکن مطمئنی با این قضیه مشکلی نداری
ژان : ن ندارم فقط اگ بفهمم کی بوده به مایملک من تعدی کرده کارشو تموم میکنم
ییبو پوکر و ناراحت گفت : ژان من مایملک تم؟
ژان دستشو دور کمرش انداخت و بوسه ای ازش گرفت : خودت ک عشقمی منظورم اون سوراخ داغ و هوس انگیزت بود
ییبو در حالی ک سرخ شده بود به بازوش کوبید: ژان
ژان اخی کشید : چیه؟
ییبو : هیچ
ژان : حالا ک اینطور شد بیا بریم حموم شیر دوشم باز بزاریم تا بابام گیر نده یه حالی بکنیم
ییبو پوکر: همین ده دیقه پیش انجامش دادیم
ژان : ن این جدیده دیگ تا قبل عروسی انواع و افسام پوزیشن ها رو روت امتحان میکنم
ییبو پوکر: :/ خب حداقل باشه شب یکم جدید باشه
ژان کمرشو گرفت و لب های شیرینشو بوسید ژان : نه همین الان
و بعد دستاشو دور کتف و زیر زانوهاش گذاشت و تو یه حرکت بلندش کرد و به سمت حموم برد لختش کرد و لباس خودشم دراورد نگاهشو به بدنش دوخت برجستگی گردن ، شکم صاف و کمر کشیده نوک سینه قهوه ای رنگ کوچیکش ک در تضاد با نوک سینه قهوه ای بزرگ خودش بود نگاهشو پایین تر برد و التش و رون های صاف بدون مو و ساق های کیوت پاهاش ییبو متوجه نگاهای ژان به خودش شد و قبل اینک واکنشی بده ژان برش گردوند تا از پشت نگاهش کنه با هیزی تمام کتف ها و پهلو و گودی کمر باسن و ادامه پاهاشو از نگاه گزروند و بعد اروم از پشت بغلش کرد و بوسه کوتاهی به گردنش زد ییبو چشم هاشو بست و لبخندی زد و بعد ژان ساق دستشو گرفت و وارد حموم شد شیر اب و باز کرد و دوش و زد ییبو رو سمت خودش کشید و دستشو دور کمرش قفل کرد ییبو در حالی ک یک لبخند شیرین میزد سرشو برای یه بوسه جلوتر اورد ژان هم با یه دستش محکم زیر فکشو گرفت و یه دستشو پشت موهای نیمه مرطوبش گذاشت و محکم گرفت و در حالی ک لب پایینش دندوناشو لمس میکردن لب بالاشوبوسید و وارد دهانش کرد تا طعمشو بچشه و بخوره نگاهی به چشم های ساکت ولی منتظر و پر اشتیاق ییبو انداخت و یک دسته از موهای خیسشو از رو صورتش کنار زد این حالت و تو ییبو قبلا هم دیده بود چشم هاش میرفت ک نیمه باز مست سکسی و از خود بی خود بشه کاری ک ژان باهاش میکرد و حالتی ک ژان عاشقش بود به علاوه ناله هاش ژان هم حالتاش تغییر میکرد چشم هاشو نیمه باز میکرد و با یه حالت سکسی و تاپ وارانه و پر لذت گفت : خب حالا دوست داری باهات چکار کنم ؟ ییبو بدون اینک بدونه چی باید جواب بده کمی این پا و اون پا کرد ژان گذاشت شیر اب باز بمونه و و وان پر بشه و ییبو رو به دیوار حموم چسبوند و دستاشو دو طرف صورتش گذاشت و بین دیوار حبسش کرد دستشو رو پهلو و یک دستشو محکم روی سینه و زیر بغلش گذاشت و سرشو داخل گردنش فرو برد و شروع به بوسیدن گردن کشیده اش کرد ییبو از رو هیجان دست هاشو مشت کرد سرشو بالا گرفت چشم هاش بسته شد و از رو لذت ناله ای کرد ژان در حالی ک محکم لب هاشو به گردنش میکوبید و گاز های ریزی میگرفت ژان سرشو بیرون اورد : خب دیگ طاقتم تموم شد دستاشو سریعا زیر رو ن هاش برد و پاهاشو بالا اورددر حالی ک به دیوار تکیه اش داده بود شکم صاف ییبو پبچ و تاب جذابی خورد و بالاتر اومد ییبو دست های مشت شده اشو محکم به دیوار چسبوند و ژان پایین تنشو جلو اورد عضوشو داخلش فرو برد ییبو ناله ای کرد و مشتشو محکم تر کرد ژان به صورت یکنواخت و سریع روی دیوار جا به جاش میکرد و داخلش بالا و پایین میشد و از لرزش هایی ک حین این جاب جایی بدنش پیدا میکرد لذت میبرد بعد چند بار سکس کردن با ییبو دیگ کاملا جاهای حساسشو میشناخت و راحت ارضاش میکرد محکم شروع به کوبیدن به نقطه حساسش کرد صدای برخوردش با باسن ییبو و ناله های مداوم ییبو و شیر اب برای ژان فضای لذت بخشی بوحود اورده بود ییبو اه بلندی کشید و تمام مایع شو روی شکم ژان خالی کرد و طوری بی رمق شد ک ژان ترسید بیفته سریع عضوشو خارج کرد و دستشو دور بدنش انداخت و در حالی ک زانوهای ییبو از سستی رو ب افتادن میرفتن ژان بالا اوردش و دستاشو زیر زانوهاش انداخت نگاهی ب الت خیسش انداخت ییبو ارضا شده بود ییبو با چشم های نیمه باز گفت: ژان
ژان : خوبی ییبو: هوم بیا ادامه بدیم تا درردت نگیره
هنوز بیرون نریختی ژان پاهاشو رو زمین گذاشت درحالی ک محکم کمرشو گرفته بود و پیشونی شو بوسید ییبو بدنشو به شکم سمت دیوار گذاشت و با دستاش دیوارو چسبید و باسنشو سمت ژان عقب داد ژان ب خاطر حررکت زیباش:/ از پشت بغلش کرد و موهاشو کنار زد و خال پشت گردنشو بوسید با دستش التشو گرفت و اروم واردش شد و کمرشو محکم گرفت و داخلش شروع به کوبیدن کرد تا بالاخره مایع شو داخل باسنش ریخت و ارضا شد ضربه ی صدا داری به باسنش زد و ازش خارج شد ییبو اخی کشید و سمت ژان برگشت ژان با چشم هاش اشاره ای به وان کرد و ابروهاشو بالا پایین کرد: آماده ست ! ژان داخل وان رفت و کفش نشست و به ییبو اشاره کرد تا بیاد و روش بشینه ، ییبو یه لنگشو اروم وارد وان کرد و سپس داخل شد به اشاره ژان از پشت در حالی ک الت ژان واردش میشد روی پاها و پایین تنه اش نشست پاهاشو روی پا های ژان گذاشت تا بدنشون برخورد بیشتری داشته باشه اخی کشید و ژان محکم به خودش چسبوند و بغلش کرد ییبو بدنشو روی دیک ژان شروع به اروم تکون دادن کرد تا یکم داخلش جا به جا شه و هردوشون شروع به اه کشیدن کردن و دوباره روش دراز کشید تا رلکس بشه ژان اروم شروع به نوازش کردن موهای خیسش کرد و انگشتاشو داخل موهای بلوندش فرو کرد اطراف صورتشو بوسید و با چنگ موهای پشت گردنشو بالا داد و لب هاشو روی خال های بزرگ و کوچیک پشت گردنش مالید و چندین بار بوسید و بعد شروع به بوسیدن گردن خیسش کرد لب هاشو روی ترقوه و بازوهاش گذاشت و شروع به بوسیدن و گاز گرفتن کرد ژان : ییبو دست هاشو روی یک طرف صورتش گذاشت و صورت و چونه شو به سمت خودش بالا داد ییبو نگاهشو به ژان دوخت و منتظر بوسیده شدن لب هاش با نزدیک شدن صورت ژان اروم چشم هاشو بست ژان با لذت شروع به لب گرفتن ازش کرد و ییبو حین اینک لذت میبرد جوابشو داد لب های ییبو رو از دهنش خارج کرد و با انگشت شصتش روی لب های مرطوبش کشید سرشو جلو اورد و چونه کوچیک و خوش فرمشو محکم بوسید کمرشو گرفت و بهش اشاره کرد بلند شه ییبو روی زانوهاش قرار گرفت دستشو روی لبه وان گذاشت و صورتشو روی دستاش گذاشت و باسنش سمت ژان قرار داشت ژان نگاهی به گودی کمر و بالای باسن ییبو ک مقدار خیلی کمی بیرون اب قرار گرفته بود انداخت و از زیر اب عضوشو خارج و دوباره واردش کرد ییبو اخی کشید و دستاشو جاب حا کرد و ژان دوباره شروع به کوبیدن داخلش کرد صدای کوبیدن داخل سوراخ داغ و ملتهبش داخل اب و ناله های ییبو و دید زدن باسن کوچیکش ک نصفه نیمه از اب بیرون زده بود باعث میشد بیشتر حال کنه ک کثیف شدن اب وان با مایع ییبو باعش شد بفهمه ارضا شده مایع شو داخل باسن کوچیکش ریخت و التشو بیرون اورد دو دستشو روی سینه هاش گذاشت و به سمت خودش کشید کف وان نشست و ییبو رو روی پاهاش گذاشت یکی از دست های ییبو رو بالا برد ب زیر بغلش بوسه ای زد و با ولع نوک سینه اشو داخل دهنش برد و شروع به خوردن کرد ییبو اهی کشید و سینه هاشو جلوتر اورد
ژان بعد اینک از خوردنش سیر شد دستشو رو شکم و پهلوهای ییبو جا به جا کرد و بلندش کرد اب وان و خالی کرد و گذاشت دوباره پر بشه و زیر دوش رفتن ژان روی زانوهاش نشست و دستشو دو طزف باسنش گذاشت و التشو وارد دهنش کرد و شروع به بوسیدن و لیسیدن کرد ییبو درحالی ک کف دستشو رو سر ژان گداشته بود اهی کشید و کمی ابشو داخل دهن ژان ریخت : ژان الان پاهام سست میشه ژان یک دستشو دور کمر ییبو برد : نگران نباش میگیرمت
ژان با ولع بیشتری مشغول خوردنش شد تا اینک متوجه سست شدن ییبو شد سریع بلند شد و قبل اینک بیفته گرفتش ییبو با چشمای نیمه بازش نگاهی به صورت ژان انداخت و با انگشتش گوشه دهن ژانو ک با مایعش کثیف شده بود تمیز کرد ییبو : ژان منم میخام انجامش بدم ژان : چیو؟ ییبو از بغلش بیرون اومد و روی زانوهاش نشست دستشو اطراف بدن ژان گذاشت و نگاهی به التش انداخت و با علاقه لیسی بهش زد ژان اهی کشید و پس کله ییبو رو نوازش کرد ییبو کل الت ژانو وارد دهنش کرد و مشغول عقب و حلو کردن داخل دهانش شد ژان نفس هاش تندتر شد و اه هاش شدت گرفت ناخوداگاه سر ییبو رو جلوتر برد تا التشو تا ته حلق ییبو تماس داشته باشه و داخل دهنشو کمی از مایعش پر کرد ییبو التشو از دهنش بیرون اورد و شروع به سرفه کرد ییبو : ژان خفم کردی ژان لب پایینشو گاز گرف: دوبوجی (متاسفم:"/) ییبو دوباره مشغول لیسیدن التش شد وو اه های ژان بیشتر شد تا کل مایعشو داخل دهن ییبو ریخت ییبو ک داشت خفه میشد با سرفه مایع رو بیرون ریخت ژان کنارش زانو زد دهن ییبو رو با دستاش بست و گفت : باید همشو بخوریش خوشگل ییبو درحالی ک مایع رو قورت میداد نفس زنان گفت: ژان دارم خفع میشم دستتو بردار ژان دستشو برداشت و نگاه عمیقی به لب های کلفت کوچیک صورتیش انداخت با گوشه دست مایع شو از رو لب هاش کنار زد دستشو دور بدنش انداخت و محکم به خودش چسبوند در حالی ک چشم هاشو میبست لب هاشو محکم بوسید ییبو در حالی ک نفس نفس میزد دستشو رو شونه های ژان کوبید ژان لبشو جا ب جا کرد تا لب پایینش داخل دهنش بیاد و همزمان با لب بالاش تماس داشته باشخ وسط لب هاشو باز کرد و زبونشو تا جایی ک میشد وارد دهنش کرد و چرخوند ددندون های عقب و زبون و سقف و اطراف دهن و بزاقشو مزه مزه کرد و بعد ولش کرد لیسی به دهنش زد و بادخنده و رضایت به چهره نفس نفس زده ش نگا کرد ییبو: ژان تو مازوخیسم داری ژان صورتشو جلو برد تا جایی ک بینیش مقابل بینی ییبو قرار گرفت ییبو مردمک هاشو تا اخرین حد باز کرد و با دست به کتفش کوبید ژان اخی کشید و بلند شد : ایی درد اومد ییبو با چشم هایی نگران به دنبالش بلند شد : واقعا؟ ژان تو یه حرکت سریع برش گردوند و یه دستشو از زیر بغلش رد کرد و محکم پهلو شکمشو گرفت و به خودش چسبوند و یه دست دیگه شو زیر رون و زانوش گذاشت و بلند کرد و التشو داخلش کرد ییبو از درد ایی کشید ژان گردنشو بوسید و چون دسش بند بود با دهنش موهاشو نوازش کرد :/ داخل باسن کوچیکش اروم جا بجا شد و نگاهی ب صورت ییبو و شکمش ک بالا پایین میشددانداخت میتونست بیینه ک ییبو کم کم با الت ژان که داخلشه اروم میگیره و حسش میکنه ییبو اروم و یکنواخت اه میکشید و الت ژانو ک داخلش جا به جا میشد و اروم باسنشو تکون میداد و نوازش های ژانو حس میکرد ژان اروم التشو دراورد و ییبو رو ک مثله یه بره رام شده بود برگردوند و به خودش تماس داد و صورتشو بالا اورد و لب هاشو تصرف کرد ژان : ازین به بعد هر چی گفتم باید بگی چشم باشه؟
ییبو یدفه تغییر حالت داد و با عصبانیت گفت : چی؟
ژان چشم هاشو گشاد کرد و انکاری گفت: هیچی هیچی
ییبو: منک همینجوریشم هر کاری میخای دارم میکنم نمیکنم؟
ژان لبخندی زد : چرا باشه باشه و بعد گونه شو بوسید
ژان : ییبو
ییبو : همم؟
ژان با شکایت گفت : همم.؟ تو قبلا میگفتی جانم؟
ییبو: اون مال قبل این بود ک ناراحتم کنی
ژان : منک کاری نکردم
ییبو : نکردی ؟ هنوز این حسو میده از من راضی نیستی
ژان ییبو رو محکم ب خودش چسبوند و صورتشو جلو خودش گرفت : هر چی بهت گفتم بگو چشم باشه ؟
ییبو : باشه میگم اقایی خوبه
ژان چشماشو گشاد کرد : تیکه میندازی؟
ییبو دستشو رو صورت ژان گذاشت : ن عشقم مگ جرئت شو دارم
ژان : ولی داری مسخره میکنی؟
ییبو : ژان مسخره نمیکنم گفتم باشه دیگ
ژان : اوکی اوکی و بعد دستی ب پس کله اش کشید
ییبو : اونوخ فرمایشاتتون چیه؟
ژان عصبانی گفت : ییبو
ییبو از لحن ژان ناخوداگاه اشک تو چشم هاش جم شد و روی گونه هاش ریخت سریع به سمت در حموم رفت ک دستش توسط ژان کشیده شد و تو بغلش انداختش ییبو با گریه : ولم کن ژان ژان دلجویانه : ییبو گریه نکن متاسفم لب هاشو اروم بوسید تا اروم بگیره ییبو چند لحظه ای چشماشو بست و اروم شد ژان لب هاشو براشت و چشم های اشکی شو بوسید و موهاشو نوازش کرد و با دستاش اشک هاشو پاک کرد ییبو : تو خوب میتونی ارومم کنی ولی بعید میددنم اصلا عاشقم باشی
ژان با لحن ارومی گف : چطور ممکنه عاشقت نباشم وقتی انقدر زییایی
ییبو : ولی من عاشقت شدم
ژان : باشه ییبو من فقط خاستم بگم دوس دارم ازم حرف شنوی کامل داشته باشی همین اصلا نمیخاستم این جوری بشه
ییبو : خب مگ من گوش نمیدم؟
ژان : چرا میدی حالا هم گریه رو تموم کن تحمل اشک هاتو ندارم دلمم میخاد میرفتم داخل بدنت و تک تک اجزاتو میبوسیدم شش پانکراس معده روده.. متاسفانه دستم به اون ها نمیرسه
ییبو چشم هاشو ک قد یه نخود بود و اثرات گریه روش مونده بود ب ژان دوخت و بوسه ی کم و کوتاهی به لب هاش زد ییبو : ژان منو اتیش بزن
ژان : ییبو دلم میخاد همش داخل خودم حست کنم
ییبو چشماشو چار تا کرد : چی؟ ینی میخای منم ازون کارا بات بکنم؟
ژان خندید : نه منظورم این بود دلم میخاد همش داخلت باشم و فضای باسنتو رو التم حس کنم و ببینم ک تو هم حسش میکنی
ییبو در حالی ک سرخ شده بود گفت: اهان پس نمیخای
ژان یه تای ابروشو بالا انداخت : نه
ییبو : ینی دوس نداری اونم بخورم ؟ (اشاره ای ب دیکش کرد
ژان : خب بدم نمیاد برام بخوریش
ییبو اروم طوری ک دردش نگیره به بازوش کوبید : ژان ژان : چیه؟ ییبو بیا تا بشورمت
ییبو دوش رو باز کرد و زیرش قرار گرفت ژان نگاهی به هارمونی ژزاب بدنش با ریزش اب دوش انداخت ییبو برگشت و بهش لبخند زد ژان ابو بست و کشیدش کنار به سرش شامپو زد و همه جاشو کفی کرد ییبو : ایی ایی چشم ژان شامپو هایی ک رو چش ییبو بود و کنار زد : خوب شد؟ ییبو : هومم
ژان شامپو بدن بهش زد و بدنشم کفی کرد و با لیف و دستاش روی بدنش کشید و همه جاشو کشید و تمیزش کرد و بعد دوش و باز کرد و ابش کشید داخل وان مواد عطری و چیزهای خوشبخو ریخت و ییبو رو داخلش گذاشت و بعد م خودشو شست کارش ک تموم شد نزدیک وان اومد نگاهی ب ییبو ک تر تمیز داخل وان خوشبو نشسته بود انداخت و گفت : فقط گل کم داریم ک بپاشم تو اب دستاشو داخل اب برد و یکی از ساق های لاغر ونوسی شو بیرون اورد و ب ریزش اب از روش خیره شد بوسه ارومی به کف پاش زد و چند بوسه هم به ساق پاش زد و دوباره داخل اب برش گردوند پاهاشو بلند کرد و دو طرفش گذاشت وارد وان شد و داخلش نشست سرشو نزدیک گردن ییبو کرد و اروم بوش کرد و نفس عمیقی کشید بعد مدتی هر دو از وان بیرون اومدن ژان حوله سفید ییبو رو دورش پیچید و موها و بدنشو خشک کرد و بعد تنش کرد آروم لب های صورتی بامزه کوچیک شو بوسید و دستشو گرفت و به سمت اتاق برد ییبو روی تخت دراز کشید و خمیازه کوتاهی کشید دو تا دستاشو باز کرد تا ژان بیاد روش و بغلش کنه ژان اروم روش فرود امد و سرشو رو سینش گذاشت و اروم چشماشو نو بستن .. ییبو آروم چشماشو باز کرد سر ژانو نوازش کرد و از روش برش داشت و کناارش گذاشت با دستاش چشماشو مالید تا بهتر ببینتش نگاهی به جان ک اروم و معصوم خابیده بود انداخت و لبخند ملایمی زد اروم سرشو جلو برد و گوشه لب هاشو بوسید جان تکونی خورد و سریع گرفتش و با چشم های بسته گفت: تجاوز به یه ادم خابیده ؟
ییبو : ن ک خودت ازین کارا نمیکنی جان خمیازه ای کشید و چشماشو نیمه باز کرد و محکم به خودش چسبوندش ییبو جیغ کوتاهی کشید و درحالی ک تو بغل جان له و اورده میشد گفت : ایی دردم گرف جان ارومتر گرفتش و گونه و لب هاشو بوسید__________________
ووت ها خیلی کم بود برا پارت قبل ها!!!! ووت و کامنت لطفا 💕🤟
VOCÊ ESTÁ LENDO
Love daily (یک عاشقانه روزمره ) ❤💕
Fanficکاپل ژزاب شیبو zsww (ییژان) ییبوی بلوند 18 ساله در مقابل شیائو ژان 24 ساله با حضور کیم تهیونگ جذاب