جان از ییبو خاست داگ استایل بشینه و خودشم پاهاشو بین پاهای ییبو قرار داد دو تا دستاشو رو کمر ییبو گذاشت و تا ته واردش شد و سخت به فاکش داد :^* بعد اینک ارضا شدن ییبو روی تخت دراز کشید جان هم پشتش خابید موهاشو نوازش کرد و اروم شروع به بوسیدن گردنش کرد و بعد از پشت بغلش کرد چشمش به عسلی کنار تخت افتاد و گفت : عه این انگشتر که برات خریده بودم ییبو : اوهوم جان: فکر میکردم گم شده باشه ییبو : نه گمش نکردم جان : بهتره بندازیش دور دیگ نیازی به این نیست یچیز بهتر برات میخرم ییبو با تعجب گفت: جان چطور میتونی بگی بندازمش دور این برام با ارزشه جان : با کمک ته گرفتم حالا بندازش دور ییبو عصبانی گفت : چی؟ بعد محکم به بازوش کوبید جان که فهمید گند زده با تته پته گفت : شوخی کردم میخاستم بیخیالش شی دست بزن پیدا کردی ها ییبو : ینی یک روز ..یک روز چیه یک ساعت نیست از دست تو حرص نخورم جان گونشو بوسید : خب یه مدت میرم از دستم آرامش داشته باشی ییبو دوباره با حرص و نگرانی گفت : چی ؟ جان دستاشو دورش حلقه کرد و از پشت به خودش چسبوند : نگران نباش زودی میام با خودم میبرمت ییبو : میبری؟ پس مدرسه ام چی میشه ؟ مامانم؟ جان دو تا دستای ییبو رو فشرد : از مدرسه ات که چند ماه بیشتر نمونده نمیدونم حالا حرف میزنیم تو میخای با من بیای؟ اگ نیای من میام پیشت میمونم ییبو : نمیدونم کی میری؟ جان : امشب پرواز دارم ییبو ناراحت گفت : چرا زودتر نگفتی چرا بیشتر نمیمونی ؟ جان : چون کار دارم ییبو نگاهی به لباس های جان که همگی مارک دار و خفن بودن انداخت و با ناراحتی گفت : دیگ نیازی نداری اینجا بمونی جان : نه ییبو دوباره بهش کوبید : حالا باید انقدر رک باشی جان دوباره محکم بوسیدش : خوبی اذیت کردنت اینه که میتونم بیشتر ببوسمت تا از دلت در بیاد معلومه که نیاز دارم بیام اینجا بخاطر تو عشقمم دوباره بوسش کرد ییبو که سرخ شده بود با لذت گفت: تا بحال بهم نگفته بودی عشقم جان : چه عجیب ییبو : دوسش دارم جان ادامه داد: خب پس نظرت چیه یه سکس عالی داشته باشیم قبل رفتنم؟ ییبو : همین چند دیقه پیش سکس کردیم جان : خب دوباره بکنیم ییبو برگشت و انگشت اشاره شو سمت جان گرفت: ببین بزار بگم بهت درسته من سکس دوست دارم ولی هر چیزی.... قبل اینک جمله اش تموم شه جان محکم لباشو به لباش کوبید و با سرعت بالایی شروع به بوسیدنش کرد با لباش روی تخت خابوندش و ادامه داد چونشو عمیق بوسید و برجستگی گردنشو با ولع خورد جان لباسای خودشو که هنوز درنیاورده بود کند و باعش شد چشمای ییبو سمتش بچرخه پاهای ییبو رو بالا داد و دور کمرش گذاشت تا ته واردش شد روش خابید و همزمان که توش عقب و جلو میشد شروع به لب گرفتن ازش کرد ییبو کخ نمیتونست اه و ناله هاشو بده بیرون سرشو به چپ و راست چرخوند تا جدا شدن از لبای جان باعث بشه نفس بکشه ییبو : آههههه... آههه.. جان مثل ماهی توی آب داخلش پیچ و قوس میخورد و با بوسیدن گردنش اجازه داد نفس بکشه تمام اتاق با ناله های ییبو پر شده بود کخ باعث رضایت جان میشد تا اینک کم کم ارضا شدند اما جان به کوبیدن داخلش ادامخ داد و زیر گوش و گردن ییبو که با عرق پر شده بود زمزمه کرد : خب چطور بکشم بیرون وقتی فردا نیستم ک بکنمت گوش چپشو محکم لیسید و نرمه گوششو با ولع خورد ییبو با نفس های منقطع گفت : جان تو خیلی خوبی جان لباشو بوسید و داخلش جا به جا شد تا اه کشیدنشو ببینه و منتظر نگاهش کرد ییبو : منظورم تو سکسه.. خیلی خوب منو میکنی ییبو کمی سرخ شد جان : پس تا اخر عمر میکمنت ییبو اروم گفت : خوبه دوس دارم جان اونقدر ادامه داد تا راضیش کنه حتی تا بعد از وقتی که دیگ آبی نداشت 🤦♀🤷♀ و بعد کنارش خابید تا وقتی که ته در زد جان بلوز و شلوارشو پوشید و ییبو هم تند تند همه لباساشو تنش کرد ته ک کاملا حاضر بود : دی دی دی دینگ وقت پروازه جان : باشه الان میام و بعد نگاهی به ییبو انداخت ییبو : کی میبینمت؟ جان : دو سه ماه دیگ ییبو : دو سه ماه؟ تا اون موقع مدرسه منم تموم شده جان چشمکی زد : اره بهترین زمان نیست؟ ییبو بغلش کرد: دلم برات تنگ میشه خیلی سخته جان دستاشو دور کمرش انداخت : منم اما لازمه تا بتونم ازت مراقبت کنم ییبو : نمیخای چیزی بگی؟ جان سریع و کوتاه لباشو بوسید: بعدا میگم و بعد از اتاق بیرون رفت قبل رفتن جان رفت دستشویی که باعث شد ییبو و ته باز کمی تنها باشن ییبو نگاهی به ته انداخت و گفت : مرسی جانو برگردوندی پیشم ته چپ چپ نگاهی بهش انداخت و گفت: واقعا تعادل نداری ییبو جدی گفت: اونا بخاطر این بود ک اذیت هایی ک از قبل کرده بودی سر دلم سنگینی کرد و بعدم ک اونو شنیدم قاطی کردم بهرحال ما دشمن همیم ته وسط لباشو بالا داد : دشمن فک نمیکنی زیاد واژه قشنگی نبس؟ ییبو : نه خیلیم مناسبه اذیتم کنی حالتو میگیرم حالا ببین جان اومد بیرون بغل و بوس خداحافظی رو داد وبا ته رفتند ته : حالا میخای چکار کنی ؟ جان : میخام شرکت خودمو بزنم بزرگترین شرکت نرم افزار کامپیوتر ته : اوه ایده خوبیه نگاه براندازانه ای بهش انداخت و گفت : دخترا عاشقت میشن در واقع چسب میشن چسب جان : ته من متاهل محسوب میشم ته : از دید بقبه فعلا ک سینگلی *^*^*^**^^*^*^
Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.
Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.