Part4

571 113 44
                                    

بدون توقف برگه ها رو دسته بندي ميكرد و تو پوشه ها ميزاشت
چشمش به ساعت روي ميزخورد
ساعت ١/٤٥ دقيقه بود يعني فقط ١٠دقيقه فاكي باقي مونده بود
مطمعن بود بعد اين قضيه ميره تو دستشويي ميشينه و چند دقيقه بخاطر اين حجم كار زار ميزنه .
دوروز بود كه فقط ١٥ساعت خوابيده بود و داشت از خستگي متلاشي ميشد ولي اون به خودش قول داده بود تا وقتي يك خبرنگار حرفه اي نشده از اين كار دست نكشه.
هوسوك فقط ميخواست خبرهاي درست و واقعي رو به مردم نشون بدن
ميخواست قضاوت هاي بي جا رو خاموش كنه.
اون ميخواست مردم واقعيت ها رو ببينن و بعد قضاوت كنن
نه اين كه با شنيدن يه شايعه بي پايه و اساس همديگر رو متهم كنن.
بعد از پنج دقيقه تمام پوشه ها رو مرتب كرده بود و خلاصه اتفاقات خبري ديروز نوشته و پوشش داده بود.
خدايا اين كيم تهيونگ عوضي
قسم خورده بود وقتي كاراموزيش تموم شد و يه كارمند رسمي شد حداقل يه مشت تو صورت تهيونگ بكوبه.
اون كابوس همه كاراموزا بود
مردي جدي تو كار و با هيچ كس شوخي نداره .
هوف كلافه اي كشيد و با لبخند بزرگ پوشه ها و برگه رو برداشت و به سمت دفتر تهيونگ راه افتاد
با نوتيف گوشيش به سختي برگه ها رو تو دستش جابه جا كرد و گوشيش و در اورد
خبرنگارجكسون:
هوسوك عجله كن فقط ٧دقيقه ديگه باقي موندهT_T
هوسوك همين طور كه مشغول گوشي بود محكم به ستون خورد و تمام پوشه ها رو كه با دستش نگه داشته بود افتاد
با شوك دستش و به پيشونيش زد كه زخمي شده بود
و به پوشه هايي كه هر كدوم به يك طرف افتاده بود نگاه كرد
الان ميخواست فقط جيغ بكشه و از اونجا فرار كنه
نميدونست چند لحظه هست كه داشت فقط به اشفتگي روبه روش نگاه ميكرد كه پسري رو ديد كه خم شده و داره پوشه ها رو از زمين جمع ميكنه .
هوسوك گيج شده به پسر رو به روش نگاه كرد و به خودش اومد و تند تند با كمك پسر پوشه ها رو جمع كرد
پسر سمت هوسوك برگشت و هر دو به همديگه خيره شدن.
_ت..و تو!!؟
_اوم چه ديدار دوباره عجيبي!
پسرك پوشه هاي باقي مونده رو به هوسوك داد و هوسوك ازش گرفت
_فكر كنم اين دفعه من به دادت رسيدم
_واو درسته .
من جانگ هوسوكم از ديدن دوبارت خوشحالم .
_مين يونگي!
منم همين طور
به همديگه دست دادن كه صداي گوشي هوسوك اومد و با ديدن پيام جكسون كه هشدار داده بود كه فقط ٢ دقيقه ديگه وقت داره چشماش گرد شد و سريع تعظيم به يونگي كرد و با داد گفت:متاسفم يونگي من بايد برم اميدوارم دوباره ببينمت
يونگي فقط مات و مبهوت به هوسوكي كه ازش دور ميشد خيره شد
چرا هر وقت اين پسر رو ملاقات كرده بود هميشه در حال دوويدن بود؟

Flash back
يونگي همين طور كه خودش و كش ميداد و خميازه ميكشيد سمت روشويي رفت تا ابي به صورتش بزنه تا خواب از سرش بپره!
داشت صورتش و با حوله قرمز رنگ خشك ميكرد كه صداي نوتيف لپ تابش اومد
ابرها و بالا انداخت و سمت لپ تاب كه رو ميز ناهار خوري بود رفت
ايميل رو باز كرد و با ناباوري نوشته ها رو ميخوند
لعنتي اون قبول شده بود اون تونسته بود.
بلاخره تمام تلاش شب و روزش تو استوديو  دوستش جواب داده بود
اون داشت به روياش ميرسيد .
چقدر خوشحال بود چقدر حس خوبي داشت كه يك قدم به هدفش نزديك شده بود!
ميخواست از خوشحالي داد بزنه
ولي دوباره ايميل جديدي براش اومد.
ايميل رو باز كرد
اين و ديگه نميتونست باور كنه .
اون دعوت به دو تا محاسبه از دو تا بهترين ايسگاه تلويزيوني كره شده بود؟
حتما شوخي بود.
اين دفعه نتونست جلو خودشو بگيره با خوشحالي به بالا پريد و دست هاشو دور سرش حلقه كرد.
باور نكردني بود
محاسبه kbs امروز ساعت ٢ بعد ظهر بود
و محاسبه Sbs فردا ساعت ٣ بعدظهر.

پس مثل اينكه واقعا شانس بهش رو كرده بود
و ميتونست به هر دو مصاحبه بره.
به سمت اتاقش پا تند كرد تا يك دست كت و شلوار انتخاب كنه
بهتر بود به ميني زنگ بزنه .
به هر حال اون طراحي لباس ميخوند بهتر ميدونست.

بعد از كلي سروكله زدن با ميني استايلشو و درست كرده بود و اماده بود تا به ايستگاه خبري بره
به ساعت نگاه كرد ساعت ١٢/٥٠ بود
بايد همين الان حركت ميكرد.

بعد از ٤٠دقيقه به ايستگاه تلويرزيوني kbs رسيد از تاكسي پايين اومد و وارد سالن شد
سالن بزرگ و پر از جمعيتي كه هر كدوم مشغول كاري بودن
به طرف پذيرش رفت و با سوال كردن متوجه شد كه بايد به طبقه ١٢ بره.
از كيت رد شد و سمت اسانسور رفت و دكمه رو فشار داد
داشت به اطراف نگاه ميكرد كه پسر اشنايي رو ديد
كه سرش تو گوشي بود و داشت مستقيم سمت ستون ميرفت خواست بهش بگه كه دير شده بود و تمام پوشه هاش پخش شد.

Finish flash back
سمت اسانسور دوويد و براي اولين بار شانس اورد كه اسانسور اونجا بود
ولي خبر نداشت كه يونگي قبل از اون اسانسور و زده بود
سوار شد و به طبقه ٩ رسيد
پا تند كرد و وارد دفتر شد
و با فضاي سنگين روبه رو شد
اوههههه
ميتونست قسم بخوره قراره يه چيزي بدتر از جنگ جهاني دوم اتفاق بيفته.

سنبه جن زدشون در حالي كه خشمگين و با چشماي سرخ شده از عصبانيت به فرد مقابلش زل زده بود.
هر كس جاي اون فرد بود الان به احتمال زياد خودش و خيس كرده بود و مايل ها از اونجا دور ميشد
ولي اون هر كسي نبود
اون جئون جانگ كوك بود
كه با پوزخندي بدجنسانه به تهيونگ خيره شده بود.
ارشد و سردبير ايستگاه خبري SBS بود
رقيب اصلي و سر سخت شبكه خبري خودشون KBS.

ارشد و سردبير ايستگاه خبري SBS بود رقيب اصلي و سر سخت شبكه خبري خودشون KBS

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

با اين استايل فكر كنيد به هم خيره بودن:"

با اين استايل فكر كنيد به هم خيره بودن:"

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Maybe ordinary, maybe attractiveWhere stories live. Discover now