(جیمین )
یکم روی رایحه کوک تمرکز کردم و حالم از
قبل بهتر شد یا که تهیونگ داد کشید#یاااا من نمیتونم کوک بیا بچتو بگیر
من برم هوا خوریکوکم متقابل جواب داد
_منم میام زیادی تهوع اوره
با اخم داد آرومی زدم و بچه رو از کوک گرفتم
+احمقا من چی ایششش برید
گمشید_جیمین تو جای ما نیستی بدونی چقدر
حالمون بده لطفا کم غرغر کنبا تعجب رو به کوک جواب دادم
+که اینطور گمشید تا نیومدم دهن هر
دو تون رو کاه گل نگرفتمو روم برگردوندم شروع به ناز کردن بچه
کردم که با زمزمه ی کوک به شدت ناراحت شدم_خدایی امگای دختر کم تر غر غر
میکنه نمیدونم چرا عاشق جیمین شدم#میگم بین خودمون امگا مرد و زن
فرقی هم دارن ؟؟_نه فقط زنه جا دیک سوراخ داره همین
با عصبانیت و ناراحتی دندون هام رو هم
فشار دادم که اینطور ته خان ها ی کاری بکنم
از اون سرتون ناپیدا مخصوصا تو کوک برات دارم(یک هفته بعد جیمین )
با کمکم کوک از خروجی بیمارستان میرفتیم
سمت ماشین درد خیلی زیادی داشتم ولی خب
قابل تحمل بود رسیدیم به ماشین و همین که
سوار شدیم گوشی کوک زنگ خورد تماس وصل
کرد و شروع به حرف زدن کرد_عزیزم حتما حتما میام قول دادم
بهت الان پیش جیمینم بعدا حرف میزنیم عزیزمچی کی بود که کوک اونو عزیزم صدا میزد
اصلا چرا نمیخواست من مکالمش بفهمم
نکنه داره بهم خیانت میکنه نه نمیشه
اصلا اصلا جیمین این فکرای مسخره چیه
آخه اوفففف تا به خودم امدم متوجه شدم
که چشمام خیس از قطره های کوچیک اشکه
و سریع پاکشون کردم و سرم به شیشه تکیه دادم
به مین جو کوچولوم خیره شدم(کوک)
یکم اذیت کردن جیم که بد نبود بود
ی یوگیوم عنتر قشنگ پایه همه چیز بازیا
خودشه از ماشین پیاده شدم تا راحت تر
حرف بزنم ی نگاهی به جیمین کردم تو فکر بود#چی شد حرص خورد
_اره چجورم
@عنتررررر چرا همسرت اذیت میکنی
این بود. آرمان های همسری گرگ بد ترکیب :|_یااا هیونگ بزار یکم حال کنم این همه من
اذیت کرده حالا خودش یکم اذیت بشهی نگاه دیگه بهش انداختم فاک داشت
گریه میکرد ؟؟؟؟؟؟؟؟_هیونگ سه شد داره گریه میکنههههه
@نتیجه ی نقشه های چسخل
گونه تو و یوگیوم همین میشه فرزندم همین :|_هیونگگ من برم باید کلی منت کشی کنم بای
سریع سوار شدم و بهش نگاه کردم اوه خدا
ازم ناراحت شده این موچی_موچیم
+هم
_چیزی شده ؟
+ نه چیزی شده عزیزممم نه عزیزممم
چیزی نشده عزیزممماز خنده به سرفه افتاده بود لعنتی عزیززم
چه خوب میومد+به چی میخندی بز کوهی هان عزیزم
کدوم خری بود عنتر خرگوش نمابا سرفه جواب دادم
_اوففف لعنتی جیمین عزیزم خیلی
سمی میدونی عزیزممم خدااا بابا اون
یوگیوم خر بودبا تعجب چند دقیقه نگاهم کرد و گفت
+همون دوست بتات
_اره تو از کجا میشناسیش
+بکهیون دهنمو سرویس کرد از
بس دربارش گفت :|_روش کراشه لعنتی
(جیمین )
با عصبانیت ناشی از باز اذیت کردنم
داد بلندی میون راه کشیدم که بچه به گریه
افتاد+تووووو تووو ی عوضییی جئون
فک میکنی حرفای توی بیمارستانت
نشنیدم که امگا دختر بهتره آره باشه
باشه_جیمین عزیزم فدات شم شوخی بود
+برو خودت خر کن
_بیا حالا بیا جمعش کن :|
سرم برگردوندم دارم برات که میخوای
من حرص بدی آره دارم برات مستر :))))(کوک)
بعد اینکه جیمین نهادم خونه سریع
رفتم سمت سالنی که برای سوپرایز
کردنش گرفته بودم وقتی رسیدم
به تمام چیزا نگاه کردم همه چیز درست
و کامل بود :)(جیمین)
همین طور که بچه رو آروم میکردم
گوشیم زنگ خورد اوففف الان چه وقت
زنگ خوردنه جواب دادم+الو بفرمایید
#جیمین شی
+اه چانیول شی چیزی شده
بهم زنگ زدی#جیمین شی چیزی که میگم
به کوک الان امشب نمیگی+چی خب ...خب برای چی ؟؟؟
#تسلیت میگم جیمین شی
آقای جئون جونش برای
محافظ از شما داد دیگه در امانید
هیچ قبیله ای به شما نزدیک نمیشه :)چی؟؟؟
______________________________________
اینم بعد کلی آپ کردم امیدوارم نهایت لذت رو ازش ببرید 😺❤
YOU ARE READING
love And Winter ❄️:)#kookmin
Fanfictionاسم: بی نام ( گشادیه دیگه ) ژانر :امپرگ _امگاورس_رومانتیک _اسمات کاپل: کوکمین_ویمین_هوپمین:) خب: جونگ کوک نوه آقای جعونه که تو سن سیزده سالگی مادرش به دست پدرش کشته میشه و بدون پدر و مادر با پدربزرگش ثروتمندش زندگی میکنه ما بین این قضایا جونگ کوک...