اون فهمید بعد چند ثانیه سریع بلند شد و رفت
بدون اینکه ی لحظه منتظر باشم بلند شدم رفتم بيرون كافه دنبالش ولي از كوك خبري نبود
من چیکار کردم ؟ من به همسرم خيانت كردم ، در حالي كه اون تموم تلاششو ميكنه كه من خوشحال باشم ، من من دلشو شكستم ...
تو فكر بودم كه هوسوك ظاهر شد اينقدر عصبي بودم كه پسش زدم و ازش خواستم بره ، من مقصر بودم فقط من ...
تاکسی گرفتم رفتم
خونه باید باهاش حرف میزدم ، بايد بهش توضيح ميدادم ...
با رسیدن و دیدن
ماشینش استرس بزرگی گرفتم ،در خونه رو باز
کردم رفتم تو با دیدن شیشه خورده های بطری سوجو
رد خون نفسم بند امد سریع رفتم تو اتاق با دیدن
چشمای پف کردش دستای زخمیش ترسیده رفتم
سمتش دستاش به صورت فجیعی با شیشه بریده
شده بود انگار خودش کرده بود سرم آوردم بالا
به چشمای بی حس پف کردش خیره شدم تو چجوری به این حال افتادی سریع رفتم وسایل کمک های اولیه رو آوردم از مچش شروع کردم به باند پیچی بعد تمام شدن
باند پیچی دست هاش بلند شدم تا وسایل سر جاش بزارم ولي با دستاش مانع اينكار شد سمت خودش کشیده شدم و افتادم تو بغلش بدون
اینکه بهم فرصت تحلیل بده شروع به بوسیدن لبام کرد
محکم میمکیدشون زبونش روشون میکشید امگا درونم فرياد ميزد همراهيش كن و مغزم رد ميكرد از تو شک در آمدم خواستم پسش بزنم ولی
دیر بود هر لحظه با شهوت و لذت بیشتری این کار
میکرد و باعث شده بود منم همراهیش کنم منم ميخواستمش ...
کم کم
روی تخت خوابوندم تازه فهمیدم دارم چیکار میکنم
هلش دادم ولی تکونی نخورد حتي ي اينچ
تيشرتمو اروم بالا زد شروع كرد مك زدن نيپلام داشتم ديوونه ميشدم... بي قراري من باعث بيدار شدن الفاي خشن درونش شد و تيشرتمو سريع دراورد ولي من بين خواستن و نخواستنش گير كرده بودم
رو بش گفتم+ولم کن کوکااا ولم کننن
بوی الکل به خوبی حس میکردم اون مست بود هر چی
تلاش کردم نشد تسلیم شدم گذاشتم هر کاری دلش میخواد
بکنه و امگاي درونم پيروز شد با هر لاو مارکی که
روی گردنم میزاشت آروم زمزمه میکرد چرا دوستم نداري؟
کوکا انقدر شکسته شدی که همچین کاری میکنی ؟
با در آوردن شلوارم باکسرمم در آورد اروم شروع کردم بلند بلند ناله کردن با چشمای پر از خواستش بهم خیره شده بود و به سمت داخل رونم رفت و مارك گذاشت اروم انگشتاي كشيدشو سمت لبام اورد اول گنگ نگاش كردم ولي سريع انگشتاشو داخل دهنم كرد و منم شروع كردم خوردن اون انگشتاي فاكي وقتي خوب خسيش كردم كوك انگشتاشو دراورد به سمت لبام اومد و دم گوشم زمزمه كرد دوست دارم جيمين مال من ميشي نه؟ با نگاه كردن تو چشمام و تائيد من انگشت اولشو اروم واردم كرد
درد خيلي بدّي ي دفعه حس كردم ولي اروم اروم درد و لذت تركيب شدن ، كوك همچنان در حال بوسيدن گردنم و بود و اروم زمزمه دوست دارم ميكرد، و انگشت دومشو واردم كرد براي جلوگيري از دردم لبامو بوسيد و بعد انگشت سوم لذت كل وجودمو گرفته بود زير دلم پيچيم خورد ولي كوك انگشتاشو باهم خارج كرد بلند شد لباسای خودش در آورد
بین پاهام قرار گرفت با چشمای خمار شدم بهش خیره
شدم با حس بر خورد دیکش به ورودیم ناله ای کردم
انگار ترس از چشمام خونده بود تركيبي از خواستن و ترس من ميخواستمش خيلي ولي ميترسيدم اروم وارد كرد و صورتمو نوازش كرد وقتي كامل واردم شد چند دقيقه صبر كرد تا عادت كنم ولي من كم صبر تر از اين حرفا بودم جیغ بلندی کشیدم و با تموم وجود گفتم جانگكوك ميخوامت حركت كن و كوك شروع به حركت كردن كرد ولي من بيشتر ميخواستم ... تند...تر...كوك...ت...تندتر با هر ضربه اش لذت بیشتري حس
میکردم...نمیدونم چقدر گذشته بود الان راند پنجم بود کل بدنم
از خستگي بی حس شده بود ،برای بار آخر اون خالی شد و منم تو بغلش اروم گرفتم
کنار م اروم خوابید و گفت دوست دارم جيمين و چشماش بسته شد ...جوني تو تنم نمونده بود پس منم اروم كنارش خوابم برد...( جونگ کوک)
با سر درد شدیدی بیدار شدم با دیدن اینکه لختم سریع
بلند شدم اه من که تو خونم اگه تو خونم پس ...پس چرا لختم؟
به کنارم نگاه کردم با دیدن بدن لخت جیمین همه چیز
دیشب یادم اومد برگشتنم به خونه دستم
كه زخمی کردم !اومدن جيمين، نگرانيش
و بانداژ كردن دستم و بعد فاک فاکککک( آفرین به هوشت
فاک اتفاق افتاد)اینم پارت چهارم من این فیک به کمک یکی از بهترین دوستام مینوسم یعنی من مینویسم اون
ادیتش میکنه بازم میگه امیدوارم نهایت لذت
ازش ببرید 😺❤️
YOU ARE READING
love And Winter ❄️:)#kookmin
Fanfictionاسم: بی نام ( گشادیه دیگه ) ژانر :امپرگ _امگاورس_رومانتیک _اسمات کاپل: کوکمین_ویمین_هوپمین:) خب: جونگ کوک نوه آقای جعونه که تو سن سیزده سالگی مادرش به دست پدرش کشته میشه و بدون پدر و مادر با پدربزرگش ثروتمندش زندگی میکنه ما بین این قضایا جونگ کوک...