(دو ماه بعد )
به خودم توی آینه نگاه کردم توی اون کت شلوار مشکی
خیلی خوب بنظر میرسیدم لبخندی به رو لبام نشست و با فکر
اینکه امشب جیمین برای همیشه مال من میشه لبخندم پر
رنگ تر شد .(جیمین )
با دیدن مامان که داشت گریه میکرد رفتم سمتش بغلش
کردم+اوما بسه
_اه پسر قشنگم داره از پیشم میره
+اوماااا
تو بغلم گرفتم بعد اروم شدنش با بغض بهم گفت
_پسرم چه بزرگ شده چه خوشتیپ شده اه چه زود
لبخند مصنوعی زدم ازش فاصله گرفتم پدر دیدم که با
لبخند پر از شادی بهم خیره بود رفتم سمتش بغلش کردم
بعد دست تو دست رفتیم سمت مهراب با هر قدم به آینده
نامعلومم نزدیک تر میشدم و از زندگی رویاییم دور
وقتی به مهراب رسیدم دست کوک گرفتم شروع به سوگند
یاد کردن کردیم بعد از سوگند خوردن پاپ روبه جمع گفت=با اختیاراتی که عیسی مسیح به من داده شما رو همسر
هم اعلام میکنم حالا میتونید همو ببوسید.همین تمام شد کوک خم شد اروم و نرم بوسه ای به لبم
گذاشت کنار کشید و صدای دست و جیغ جمعیت بلند شد
من همچنان گمشده بودم تو افكارم...(جونگ کوک )
بعد مهمونی فقط من مونده بودم جیمین هنوزم اون غم
رو تو چشماش میدیدم اهی از بیچارگی کشیدم روبه جیمین گفتم+خسته ای بریم بخوابیم ؟؟
_اهم
بلند شدیم رفتیم سمت اتاقمون هر دو با فاصله از هم
خوابیده بودیم و هنوزم تو فکر بود به چی فک میکنی
موچی حتما به زوجت آره :)صبح زود تر از جیمین بلند شدم براش صبحانه رو آماده کردم روی کارت نوشتم
[موچی صبحانه امادست دیشب چیزی نخوردی مطمعنن
گشنه ای من دارم میرم شرکت مواظب خودت باش ^ ^](جیمین )
با نور خورشید که از بین پرده ها به طرف چشمم میتابید
نگاه کردم ننه کور شدم اهههه بسه ی خمیازه بلند کشیدم
کش قوصی به بدنم دادم بعد اینکه صورتم آب زدم رفتم
تو اتاق نشیمن ولی کوک نبود تعجب کردم رفتم تو آشپزخونه با دیدن میز چیده شده و کارتی که روش
نوشته بود که رفته شرکت لبخند محوی زدم سری با یاد
از دست دادن بهترین لحظه هام غم باز جاش گرفت .بعد خوردن صبحانه خودم میز جمع کردم برای نهار
جاجانگميون درست کردم خودم زودتر خوردم و گرفتم خوابیدم.(جونگ کوک)
موقع برگشت به خونه رفتم گل فروشی دسته گل رز
ازون جا برداشتم بعد رفتم سمت هایپر مارکت ازون
جا شکلات های مورد علاقه جیمین خریدم با لبخند
بزرگی در خونه رو باز کردم با ندیدنش استرس گرفتم
سریع رفتم سمت اتاق با دیدن بدن کوچولو و ظریفش
زیر پتو نفس راحتی کشیدم یعنی تا الان خواب بوده
با دیدن ظرف های کثیف متوجه شدم بیدار شده نهار
آماده کرده بدون من خورده و خوابیده اه پارک جیمین
انقدر از اين ازدواج متنفری ...
اروم دسته گل شکلات ها رو
روی کاناپه کنار تخت گذاشتم پیشونیش بوسیدم بعد از ي دوش مختصر به سمت شركت رفتم...
طبق گفته های چانیول امروز باز جلسه کاری با ی شرکت انگلیسی داریم اروم و بی سر و صدا کت و شلوارم
پوشیدم رفتم بیرون .(جیمین )
چقدر خوابیده بودم با نگاه کردم به ساعت چشمام گرد
شده بود پنججج ساعتتتت اه خدا بلند شدم با دیدن
دسته گل رز و شکلات های کنارش ذوق زده رفتم سمتشون اول دسته گل برداشتم با تمام وجود بوش کردم
این عطر کوک بود که بوی خوبی میاد بعد به شکلاتا
خیره شدم این از کجا فهمیده بود من این مارکا رو دوست
دارم انقدر زیر نظر گرفته بودم شونه هام بالا انداختم
دسته گل توی گلدن روی میز عسلی سمت خودم گذاشتم
شکلاتا رو برداشتم ورق ی دونش باز کردم شروع به خورنش کردم به هوسوك زنگ زدم+سیلاممم
_های بیبی بوی
+چطوری ددی
_خوب بیبی
+همو همون کافه همیشه گی بیبینیم ؟؟؟( بزنم جاي کوک جرت بدم 😑😑😑👀👀)
_اوکی بیبی تا نیم ساعت دیگه اونجا باش
( جونگ کوک)
بعد از جلسه با چان رفتیم سمت کافه نزدیک شرکت
=یااا جئون چته تو فکری ؟؟؟
+بنظرت اون عاشقم میشه ؟
=کوک عشق کم کم به وجود میاد پس صبر کن
سرمو تکون دادم سرم توجهم جلب زوجی که
تازه آمده بودن تو کافه شد، یکی از اون پسرا چقدر آشنا
بود یکم دقت کردم خشکم زد اون ...اون جیمین بود
که داشت لبای اون مرد میبوسید ی لحظه حس کردم
نمیتونم نفس بکشم حس کردم جون از تنم کشیدن بیرون
قلبم خورد شد ،غرورم له شد ،خودم نابود شدم بدون
حرف بلند شدم سریع رفتم تو ماشین و با تمام سرعت
رفتم سمت ساحل با رسیدن به اونجا با تمام وجودم
داد کشیدم و به بغضم اجازه باز شدن دادم اه جونگ کوک ديوونه، جونگ کوک روانی ،جونگ کوک زود باور ،اون تو رو
نمیخواد چرا هر لحظه بیشتر بهش دل میبندي؟ چرا احمق؟
چرا دیونه چراااا ؟چرااااا آنقدر امید داشتی که همه چیز
درست میشه ؟هیچ چیز درسته نمیشه و نخواهد شد ...
تو فقط الکی دلت خوشحال بود میفهمی ! هیچی درست نمیشه
بلند بلند خطاب به خودم میگفتم هر لحظه هق هق هام
سوزناک تر میشد . بطری سوجو رو از توی جا لیوانی
ماشین برداشتم شروع کردم به خوردن و اصلا برام مهم
نبود تهش چی میشه.(جیمین )
با دیدن نگاه بهت زده کوک به خودم لرزیدم اون ...
خب لاولیا پارت سوم هم آپ کردم امیدوارم نهایت
لذت ازش ببرید 😺❤️
YOU ARE READING
love And Winter ❄️:)#kookmin
Fanfictionاسم: بی نام ( گشادیه دیگه ) ژانر :امپرگ _امگاورس_رومانتیک _اسمات کاپل: کوکمین_ویمین_هوپمین:) خب: جونگ کوک نوه آقای جعونه که تو سن سیزده سالگی مادرش به دست پدرش کشته میشه و بدون پدر و مادر با پدربزرگش ثروتمندش زندگی میکنه ما بین این قضایا جونگ کوک...