(تهیونگ)
بعد از اینکه کلی حرصم سر جیمین خالی کردم
گوشیم زنگ خورد جواب دادم مامان بود+الو اوما
_تهیونگی خوبی پسرم؟؟؟
+آره اوما چیزی شده ؟؟؟؟
_حال پدرت بد شده تهیونگ خودت بروسن
سریع گوشی قطع کردم بدون تلف کردن وقت
راه افتادم سمت خونه سرعت ماشین بردم بالا
اگه اتفاقی برای اوپا میوفتاد چی خدایا خودت
کمکم کن کل حواصم به اوپا که با صدای بوق
بلند ماشین به خودم امدم و.....(جیمین)
هنوزم نگرانم ته بودم چرا انقدر سریع رفت به
کوک که مشغول عوض کردن پوشک بچه بود
خیره شدم+تو این حال چه وقت اینکاراست آخه دختر من
کوک خندید و جوابم داد
_کلا موقعیت براش مهم نیست
و بچه رو نهاد تو کریر و اروم شروع به تکون
تکون دادنش کرد+ چرا انقدر لوسه
_جیمین اون فقط دو هفته اشه معلومه
باید ناز کشید اون هیچی نمیفهمه+کاش زود بزرگ شه
_اینجوری نگو وقتی بزرگ شد میگی
چرا بر نمیگرده به اون موقع که کوچولو
بود و اروم بودنگاهم ازش گرفتم به دکتر که تازه وارد شده
بود دادم با لبخند گفت@ میبینم حالتون خوبه آقای جئون
+بله
@ خوبه ما دو روز دیگه مرخصتون میکنیم
سرم تکون دادم و ادامه داد
@ و ی چند تا آزمایش هستن انجام بدید
تا از سلامتی کامل شما مطمعن بشیم+حتما
و رفت بیرون چند دقیقه بعدش دوستای معروف
کوک امدن پارک چانیول و بیون بکهیون و اوه سهون
اونی که بکهیون بود سریع امد سمت مین جو و
گفت# الله اکبر این همه کیوتییییییی الله اکبر این همه
کوچولوییچانیول در جوابش گفت
:تو آدم نمیشی بزرگم نمیشی :|
# میدونم اینجوری خوبه اوخودااا کیوت
& ازین بالا کفتر میآید دانه دانه سهون
می آید_شکوه های بکهیون تمام شد کفتر بازی تو
شروع شد& کفتر های من به عشق چان این ور اون ور
میرن:من مطمعنم تو ی چیزیت شده سهون
سرفه ای کردم و گفتم
+ سلام
:سلام جیمین شی به کل
یادمون رفت سمت اینجایی ببخشید
دیگه وقتی با دوتا مشنگ طرفی همین
میشهخندیدم و گفتم
+ اوه اشکال نداره چانیول شی
# اوچچ جیمین توعییییی
با لبخند جواب دادم
+ بله بکهیون شی
# اوووو این کیوت اسمم بلدهههه
_نمیدونست باید تعجب میکردی :|
#مهم نیست این کیوت خیلی
خوشگله کوک چجوری با توی
نر خر ازدواج کرده آخهخندیدم و کوک با حرص جواب داد
_بک دهنت ببند تا با چسب نواری
نبستمش& سلام جیمین شی
+سلام سهون شی
_سلام و کوفت و زهر مار بسه سلام سلام
اصلا از طرف من به همه سلامممممهمه خندیدیم و هنوزم ته دلم ی حسی
بهم میگفت ته حالش خوب نیست:(با صدای گریه ی مین جو یکم خودم تو
تخت کشیدم بالا بعد رفتن پسرا از بیمارستان
آزمایش هام دادم یکم استراحت کردم و الان
با صدای گریه بچه بیدار شدم اروم از تو
کریرش برش داشتم به پوشکش نگاه کردم
تمیز بود بهش با نگرانی نگاه کردم و اروم
نیم خیز شدم دکمه ی تختم که برای خبر
کردن پرستار هست زدم و چند دقیقه بعد
پرستار امد تو اتاق و گفت«اقای پارک چیزی شده
+اممم ببخشید الان خواستم بیاید آخه
بچه الکی بیتابی میکنه و نمیدونم چشه
میترسم جایش درد بکنهلبخند زد امد نزدیک و بچه رو گرفت یکم
چکش کرد و بعد گفت«جای نگرانی نیست آقای پارک فقط گشنشه
+واقعا
«بله
+ اوه میشه شیشه شیرش از تو ساکش
بدید تا بهش بدم« البته
بچه رو داد بهم و شیشه شیر بهم داد بعد
تعظیمی رفت به مین جو که با ولع شیر
از تو شیشه شیرش میمکید خندیدم و گفتم+توله گرگ کوچولو ی من امیدوارم زود ازین
جا بیام بیرون تا باهم بریم یکم تو جنگل بعد
بریم چشمه جاهایی که ی توله گرگ رو میبرن
تا با طبیعتش سازگار بشهگوشیم برداشتم به تاریخ ها نگاه کردم شتتت
هفته ی بعدی میرم تو هیت دقیقا تو همون تاریخ
کوکم میره تو رات شتتت باید اون هفته
مین جو رو به ته بسپارم .___________________________
سلاممممم صبح بخیر فرزندانم
اینم پارت جدید 🐻❤️
YOU ARE READING
love And Winter ❄️:)#kookmin
Fanfictionاسم: بی نام ( گشادیه دیگه ) ژانر :امپرگ _امگاورس_رومانتیک _اسمات کاپل: کوکمین_ویمین_هوپمین:) خب: جونگ کوک نوه آقای جعونه که تو سن سیزده سالگی مادرش به دست پدرش کشته میشه و بدون پدر و مادر با پدربزرگش ثروتمندش زندگی میکنه ما بین این قضایا جونگ کوک...