part 9

2.7K 220 42
                                    

(جیمین)

صبح با حالت تهوع ی زیاد بیدار شدم اوففف بسه
دیگه آخه اول صبح دوییدم سمت دست شویی
اینم اول صبح من با بی حالی لنگون لنگون از دست شویی
رفتم بیرون با دیدن لکه های کوچیک و بزرگ خون
قلبم  شروع به تیر کشیدن کرد اروم از پله ها پایین
می رفتم هی لکه ها بیشتر و بیشتر میشدن
وقتی اوما و اوپا رو دیدم که بی جون و غرق
خون روی زمین افتاده بودن هین بلندی کشیدم
شروع کردم زجه زدن

_اوماااااا اوپاااااااا  بلند شید اوپااااا اوماااا
بسههه بلند شید بگید اینا الکیه اوماااا بلند شو
التماست میکنم بلند شو بسه اوما بلند شو اوپا
اوپا بلند شو به اوما بگو‌ بلند شه اوپاااااااا

در خونه محکم باز شدن آقای جئون همراه افرادش امدن
تو سریع شروع به گشتن کردن بعد کلی گشتن
مطمعن شدن که همه جا امنه
من بردن انقدر که زجه زده بودم خون سرفه
میکرد و اصلا تو حال خودم نبودم فقط فهمیدم رفتیم
عمارت جئون و ....

(کوک)

با خبری که پدر بزرگ بهم داد سریع بلند شدم مهم نبود
باید تو بیمارستان می‌بودم مهم نبود هنوز از لحاظ جسمانی خوب نبودم الان فقط حال جیمین مهم بود
من به اون گرگا ی عوضی نوشن میدم بازی با دم
شیر چه عواقبی داره

(فلش بک)

پدر جیم:بنظرتون باید چیکار کنیم

پدر بزرگ کوک:جانمین ما هم مثل تو نمی‌دونیم

پدر جیم:الان پای جون جیمین و‌ نوه هام طرفه.باید
ی راهی باشه

مادر جیم:جانمین جان ی راهی پیدا میکنیم نگران نباش

پدر بزرگ کوک: اون لعنتیا پاشون از گلیمشون دراز
تر کردن باید پاشون قطع کنم

پدر جیم:با خشم چیزی پیش نمیره یهون  اروم باش

پدر بزرگ کوک: آن عوضیا باید بدونن با کیا طرفن
نشونشون میدم

(آقای جئون)

رو به کوک گفتم

_در هر حالی بودی پیش همسر و بچه ات میمونی
و ازین عمارت بیرون نمیری فهمیدی مرد جوان

+ پدر بزرگ چیزی شده

_هنوز نشده

+چرا دارید الان وقتی تو‌ این وضعیت افسناکم این
رو میگید

_چون انقدر مهم نبود ولی الان هست پس چیزی که میگم
خوب گوش کن امکان داره من بمیرم یا خانواده پارک
یکبار بیشتر نمیگم فقط فقط پیش همسر و بچه ات
میمونی فهمیدی

+چ‌...چی

_بگو فهمیدییی؟؟

+ب..بله

_خوبه

(پایان فلش بک)

(کوک)

love And Winter ❄️:)#kookminOnde histórias criam vida. Descubra agora