part 18 : taecher ?!

3.3K 525 66
                                    

بوسه ای رو گونه ی نرم و خیسه تهیونگی که توی بغلش خزیده بود، زد و لبتابشو روی پاش قرار داد ...

اون بیبی جدیدا عادت کرده بود وقتی از حموم میومد ، با حوله ی تنپوش زردش تا ساعت ها تو بغلش مینشست و به کار کردنش با زل میزد ....

" ته بیبی ، میخواستم یه چیزی رو بهت بگم "

با چشمای پاپی طورش به جانگکوک نگاه کرد و دستشو زیره چونش گذاشت و این حالت هم نشون گره این بود که ، کوک حرفتو بزن !

" من تصمیم گرفتم که تو مثله بچه های دیگه نوشتن و خوندن یادبگیری ، پس برات یه معلم استخدام کردم "

تیکه ی اخره حرفشو با سرعته بیشتری بیان کرد ، تا اون خرس کوچولوی عسلی عصبانی نشه ....

+: نمیخوام، بهش بگو نیاد من خودم با اون کاناله که تو تلوزیون نشون میده حروف انگلیسی رو یاد گرفتم ...

خنده ای کرد و قلبش برای کیوت بودنه تهیونگش ضعف کرد ، پس بخاطر همین بود که هر روز ساعته سه ظهر بی توجه به ناهارش پای تلوزیون می رفت ؛ فقط برای اون برنامه ی بچگونه که حروف انگلیسی رو با شعر یاد میداد ‌...‌

+: نخند کوکی ، جدی گفتم من اونارو یاد گرفتم و توی دفترم شکلاشونو کشیدم ...

بلند شد و دفتری که برای نقاشی هاش بود رو اورد و جلوی جانگکوگ ایستاد و شروع کرد به ورق زدن و توضیح دادن ....

+: این که صورتیه A مثله Apple ...

تا اخرین حروفه الفبای انگلیسی رو به ددی جونگوش معرفی کرد و روی تخت نشست ‌...

" تهیونگ ، تو خیلی خوب اونارو یاد گرفتی... اما کره ای هم بلدی بنویسی ؟ "

با تعجب انگشته اشاره اشو روی لبش کشید و به دفتر و خودکار اکلیلی که دسته جانگکوک بود نگاه کرد ... کره ای بلد نبود!!

به اسمش که توسطه کوک روی کاغذ نوشته شده بود نگاه کرد ، اون حروف ها بنظر خیلی پیچ در پیچ بودن ‌... و صد البته گیج کننده ...

مشغوله نوشتنه اسمه خودش بود که متوجه شد تهیونگ با گیجی و چشمای پر اشکش به کاغذ زل زده و همه ی تلاششو میکنه رازه درهم پیچیدگی حروف کره ای رو بفهمه ....

" تهیونگ ... عزیزم لازم نیست به خودت فشار بیاری ، همه چیزو به زودی از اقای کیم یاد میگیری "

با شنیدنه اسمه هیونگش یواشکی خندید و سرشو بالا گرفت ...

+: اقای کیم ؟ کوکی میشه توام پیشم بمونی ، من تنهایی ازش میترسم ....

دستاشو دوره گردنه تهیونگش حلقه کرد و بوسه ای رو پیشونیش زد ، قطعا اگه میدونست این ، نقشه ی بیبیش و نامجونه ... اروم برخورد نمیکرد....

" نگران نباش تدی ، جین هیونگت قراره پیشت بمونه ... دیشب بهم رنگ زد و گفت که توی خونش خیلی احساسه تنهایی میکنه و منم پیشنهاد دادم که برای یه مدت تا اینکه حالش بهتر بشه ، بیاد و خونه ی ما بمونه .... نظرت چیه ته ته ؟ ! "

The angle of my heart [Completed]Where stories live. Discover now