part 14 : travel ?!

3.8K 622 45
                                    


وسطه راه تهیونگ با صدای تیری که از پشته سرش شنید لحظه ای مکث کرد ...

دلش نمیخواست اون چیزی که تویه ذهنشه اتفاق بیوفته ...نه نه نهههه !!


برگشت و با دیدنه جانگکوک که روی زمین افتاده بود و زانوش رو گرفته بود ..لرزی کرد ..


+ ک..کوک ..خوبی ..؟ مگه نه ؟


دسته خونیشو روی گونه پسر کشید و بهش لبخندی زد ..اما بعد از چند ثانیه خونریزی از حال رفت و تنها چیزی که شنید صدای داده تهیونگ بود که بلند اسمه جین هیونگش رو صدا میزد تا بیاد ک و کمکشون کنه ......


زانوهاشو‌ توی بغلش جمع کرده بود و بدون توجه به مامور های پلیس که روبروش درحال دستگیر کردن صاحب شرکت و بادیگارد ها بودن ؛ اشک میریخت ...

تنها چیزی که الان براش مهم بود این بود که ددی کوکش خوب نیست ..تیر خورده بود و پاش خون میومد‌...


بعد از صدای تیراندازی جین فوری با پلیس تماس گرفته بود و بعد هم امبولانس ... میدونست که تهیونگ هم حاله خوبی نداره چون محض رضای خدا اون فقط یه بچه بود که دوبرابره سنش دشت زجر میکشید...



* تهیونگ‌...


بهش پشت کرد و سگه کوچیکه قهوه ای مشکیه جدیدشو تو بغلش فشرد ...از همون لحظه که دیده بودش حس میکرد وابستگی که بین خودش و اون پاپی کوچولو ایجاد شده خیلی زیاده ....



* اوه از این سگ خوشت اومده ؟ اسمش رو چی میخوای بزاری ؟



+: دوسش دارم ، نرمه و بوی خوبی میده ...اسمش رو میزارم ...اممم ...یونتان .. یوقتایی هم میتونم تانی صداش کنم ..




* اره بیبی ..همه چی درست میشه خب ؟ کوکی الان بیمارستانه و مطمئن باش خوب میشه ...هی .. اون ددیه لعنتیت خیلی هیکلیه و حسابی هم غذا میخوره ...پس هیچیش نمیشه خرس کوچولو ...



+: راس میگی سوکجینی هیونگ ‌... میدونی اخه من خیلی دوستش دارم همش نگرانم اتفاقی براش بیوفته ...




خنده از اعتراف ساده و بچگونه پسر کرد و دست هاشو گرفت ، میدونست که تهیونگ تو هرموقعه ای دوست داره بغل بشه یا اینکه کسی موهاشو نوازش کنه ....




* میخوای بیای بغلم ته ته ؟ ...



حرفشو کامل نکرده بود که دید جسمی تو بغلش چپونده شد و کتش رو چنگ زد ..خب ..توقع این رو داشت ، دست هاشو به پشته اون رسوند و اروم بغلش کرد ....



* باید یه چند روزی بیای خونه من خرس عسلی ...مشکلی پیش نمیاد اوکی ؟ ...به ددی کوکت هم تند تند سر میزنیم ...



+: بانی و یونتان هم میتونم بیارم ...



* البته که میتونی بیاری تهیونگ مطمئنم هوبی هیونگت اگه اونارو ببینه خیلی ذوق میکنه ، شاید بیشتر از خوده تو ....



The angle of my heart [Completed]Where stories live. Discover now