Part 1 🖤

571 62 33
                                    


شوکه شده به قطرات خونی که روی دستش نقش بسته بود، نگاه می‌کرد. زبونش بند اومده بود و صدای نفس‌هایی که به‌خاطر ترسش شدت گرفته بودن، توی سالن خالی اکو می‌شد. دستاش می‌لرزید و قلبش با تپش های نامنظم وحشیانه ای به قفسه سینه‌اش می‌کوبید.
با گُر گرفتگی خفیفی که از پلی شدن تموم اتفاقات دیشب بدنش رو پر کرد ، به خودش اومد؛ سعی کرد اکسیژن اطرافش رو به یکباره ببلعه اما حقیقت این بود که نمی‌تونست با این کار ذره‌ای از درد بدنش کم کنه.
کوفتگی اطراف پهلوها ، سوزش‌ کشاله های ران مخصوصا زمانی که روی صندلی می‌نشست و حالا خونی که از مقعدش به راه افتاده بود. با وحشتی که به جونش رخنه کرده بود و انگشت‌هایی که به‌خاطر اضطرابش بریک می‌رفتن ، چند تکه دستمال برداشت. نوک انگشتانش رو تمیز کرد و با احتیاط قطرات خونی که از ورودی باسنش می‌چکید رو پاک کرد و بی‌صدا از دستشویی خارج شد.

بلافاصله بعد از دیدن چهره بی‌روح و داغون شده‌اش توی آیینه سراسری کدر شده سرویس بهداشتی دبیرستان، بغض کرد. هنوز چند دقیقه از خشک شدن رد اشک‌های قبلیش نگذشته بود که دوباره بغضش تکه تکه شد و بی‌صدا به فین فین کردن افتاد.

بعد از دقایقی کوتاه دست‌های ظریفش رو بالا برد و با نوک انگشت‌های لرزونش زخم خشک شده کنار لبش رو لمس کرد. این یادگاری بوسه‌های وحشیانه‌ دیشب معشوقه‌اش بود. فهمیدن این موضوع دشوار بود ، تیونگ هیچکدوم از اتفاقات دیشب رو درک نمی‌کرد. احساس می‌کرد هیچ‌ چیزی درست نیست. رابطه جنسی که با جهیون داشت با تمام سکس‌های رمانتیکی که تصور کرده بود مایل‌ها فاصله داشت.

به سختی قسمتی از یقه لباسش رو پایین کشید و با ترس و اکراه به کبودی‌ های تیره‌ای که روی شونه و گردنش جا گرفته بود، نگاهی انداخت. هرچند نمی‌شد اسم کبودی رو‌ براشون انتخاب کرد ؛ اونا رنگی مابین بنفش و سیاهی داشتن. باید یه فکری برای قایم کردنشون از دید بقیه ، می‌کرد. انگشت‌های سردش رو با احتیاط روی خراش‌های جزئی کشید. چشم‌های به اشک‌ نشسته‌اش رو از درد روی هم فشار داد؛ اینا هیچ شباهتی به کیس مارک نداشتن.
دیدن تک تک شاهکار‌های جهیون آزارش می‌داد و قلبش رو‌ فشرده‌تر می‌کرد اما هنوزم دست بردار اضطراب و دلهره‌ای که بعد از دیدن هرکدوم به جونش می‌افتاد، نبود.
کمی بدنش رو به چپ متمایل کرد ، از تیری که پهلوش کشید ستون فقراتش به لرزه افتاد. لب پایینش رو از درد به دندون گرفت و یونیفرم سفیدرنگ رو خیلی آروم بالا زد. جای ناخن‌هایی که جهیون با بی‌رحمی تموم کاشته بود ، روی پوست شیری و درخشانش زیادی دلخراش بود.

در سرویس ناگهانی باز و‌ دانش آموزی با عجله وارد شد. تیونگ خیلی سریع لباسش رو روی زخم‌ها انداخت و برای خاتمه دادن به فین‌ فین کردنش، با پشت دست بینیشو بالا کشید. آب سرد لوله زنگ زده‌ای که نیم ساعت باز گذاشته بود رو به صورت پف کرده و رنگ پریده‌اش زد و برای آخرین بار به خودش توی آیینه کثیف نگاهی انداخت؛ چقدر از خودش متنفر شده بود.

 𝐃𝐚𝐫𝐤 𝐋𝐨𝐯𝐞Where stories live. Discover now