Part 18 🖤

102 12 30
                                    


دستشو مشت کرد و زیر لب غرید : این غیر ممکنه!

مخاطب این جمله کسی نبود، بیون تنها با خشمی که از اعماق وجودش زبونه می‌کشید همچنان سعی در پس زدن حقیقت برملا شده داشت.
یوتا دستشو حرصی روی دهانش کشید و تلاش کرد مرد رو بیش‌تر از رابطه عجیب و مخفیانه دوست عوضیش آگاه کنه : اونا احساس عمیقی به هم دارن ، رابطه عاطفی که براشون معنای خاصی داره!

قدمی به جلو برداشت تا روبه روی بکهیون قرار بگیره. صحبت از چنین رابطه شرم آور و احساساتی که اون دو به هم داشتن برای یوتا واقعا دشوار بود، اون خجالت می‌کشید چیزهایی که تمام مدت باهاش روبه رو شده بود رو یکباره و به راحتی با چند کلمه ساده به زبون بیاره و اون مرد رو مطلع کنه اما چاره‌ دیگه‌ای هم نداشت ، باید انجامش می‌داد و بکهیون رو متقاعد می‌کرد، حداقل بخاطر تنها دوست صمیمی به فنا رفته‌اش جه‌هیون!

البته که جونگ جه‌هیون برای یوتا فقط یه دوست صمیمی به فنا رفته نبود ، اون حرومزاده حتی بیشتر از یه برادر‌ خونی بهش نزدیک بود و ارزش خاصی برای ناکاموتو یوتا داشت ؛ نمی‌تونست لطفایی که توی چند سال اخیر دوستیشون در حق خودش و خونواده‌اش کرده بود رو به این سادگی فراموش کنه. اون بهش مدیون بود و جه‌هیون تو این موقعیت جز یوتا کسی رو نداشت شاید ، حتی اگه پدرش جئون هم از این قضیه پیچیده باخبر می‌شد ... خب هیچ ایده‌ای نداشت که اون پیرمرد سنگدل چطور قرار بود با این داستان برخورد کنه.

جئون مرد سرسختی بود ، اون عقاید مذهبی خودش رو داشت و توسط یه پدر نظامی تربیت دیده بود. کاملا جدی و با سیاست، اون هیچ وقت اجازه نمی‌داد جه‌هیون کاری رو بدون برنامه از پیش تعیین شده‌ای سر خود و به تنهایی انجام بده و قطعا هم اجازه نمی‌داد با این کثافت کاری و رابطه مخفیانه اونم با پسر دوست و همکارش تموم اعتبارش رو لکه دار کنه! پدرش بهش گفته بود بعد از فوتش قراره کارخونه رو به ارث ببره پس میخواست توی فرصتی که داره جه‌هیون رو از هیچی به یه مرد محترم تبدیل کنه.
اما همه اینا به این معنی نبود که جئون در طول زندگیش مثل هر پدر دلسوز دیگه‌ای درمورد تموم مسائل مربوط به جه‌هیون و خواهرش نگرانی به خرج میداده.

جه‌هیون می‌گفت وقتی که خواهرش نوجوون بود اونو با یکی از فاحشه‌هایی که هر شب بهشون پول میداده توی خونه دیده، اون زمان جینورا از شدت عصبانیت کنترلش رو از دست داده و بهش حرفای ناجوری زده بعد از اون پدرش در جواب انقدر بهش سیلی زده که برای چندین ساعت چیزی نمی‌شنیده و یه کوره داغ رو روی لپش احساس می‌کرده.
می‌گفت بعد از این ماجرا پدرش به کلی عوض شده؛ جئون اونو مجبور می‌کرد کاری که دوست نداره رو انجام بده و حرفایی رو بزنه که تمام مدت احساس گندی داشته باشه. جئون می خواست یه ربات سنگدل بدون هیچ نقطه ضعفی از این دو نفر بار بیاره که توی کار و زندگی به هیچکسی تکیه نکنن ، اون از جه‌هیون انتظار یه هیولا درست مثل خودش داشت اما اگر جونگ جه‌هیون واقعا برای بکهیون و خانواده‌اش تبدیل به یه هیولای تمام عیار شده بود بازم نمی‌تونست تنهاش بذاره. جه‌هیون تو این ماجرا تنها بود و تا جایی که مطمئن بود فقط یوتا رو داشت.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Mar 24 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

 𝐃𝐚𝐫𝐤 𝐋𝐨𝐯𝐞Where stories live. Discover now