" اوه خدای من تو خیلی دوستش داری، مگه نه؟"هیجان زده به زبون میاره. لازم نبود میرا چیزی بگه چون سونگجو خودش جواب رو میدونست.
میرا انگشتاشو مشت میکنه و با خجالت سرشو پایین میندازه. زیر چشمی به اطراف نگاه میکنه. امیدوار بود هیچ کدوم از دانش آموزا متوجه این مکالمه مخفی نشه چون اصلا دوست نداشت مسبب یه شایعه جدید توی دبیرستان باشه.آب دهانشو قورت میده و به دوستش نگاه میکنه و با ترس جواب میده : من اینو نگفتم ! ... ( چشم غره ای به سونگجو میره و تهدید آمیز انگشتشو بالا میاره ) ... مراقب حرفی که میزنی باش.
سونگجو نیشخندی میزنه و پشت پلکی بالا میندازه. اول انگشتاشو بالا میاره و به لاک مشکی رنگی که دیشب قبل از خواب به ناخن های کوتاهش زده بود نگاه میکنه. لاک سیاه رنگ با پوست سفیدش هارمونی جذابی داره. کمی از موهاشو آروم کنار میزنه و سعی میکنی خیلی عادی اطرافشو زیر نظر بگیره و مارک لی، خب سوژه جدیدشون دقیقا اونجا بود !
با تعجب چشماش گرد میشه ، کمی هول میکنه اما خیلی طولانی نیست. کمرشو صاف میکنه و سعی میکنه کمی با وقار تر روی صندلی بشینه و رفتارش رسمی تر از حد معمول بشه.
مارک به همراه دو نفر از دوستای صمیمیش با فاصله چهار میز نشسته بودن. احتمالا زمان زیادی از ورودشون نگذشته بود چون سونگجو تازه متوجه حضورشون شده. اونا میون هر کدوم از لقمه های غذایی باهم صحبت میکردن و هر چند دقیقه یکبار صدای قهقهه اون چهار پسر توی سالن غذا خوری بلند میشد." اون از تو خوشش اومده؛ باورم نمیشه ، مارک لی ! دختر تو خیلی خوش شانسی! "
میرا از شنیدن واژه خوش شانس پوزخند تلخی میزنه! پلکاشو روی هم میذاره و سعی میکنه فقط یه خاطره از خوش شانس بودنشو به یاد بیاره!
مثل همیشه ذهنش از این واژه نا آشنا خالی بود." و البته احمق ! "
سونگجو با خنده ادامه میده. دستشو زیر چونهاش میزنه و با حسرت به پشت میرا نگاه میکنه : اون پسرا واقعا خوش قیافهان.
میرا دستشو جلوی دهانش میذاره و ریز میخنده اما طولی نمیکشه که دوباره غباری از ناراحتی روی صورتش میشینه.
" اون به طور جدی به من علاقه نداره! ... ( مردد ادامه میده )... اما اگه اینطورم باشه من ... ( آهی میکشه چون اصلا نمیدونه چطور باید منظورشو برسونه ، گرچه براش دشواره اما تلاش میکنه چیزی که توی ذهنش هست رو به زبون بیاره )... سونگجو، یکی مثل من برای مارک لی اصلا انتخاب مناسبی نیست ! "
سونگجو صورتشو جمع میکنه و عاجزانه آهی میکشه : عاییش دختره خنگ! ... فکر میکنی لیاقت بقیه رو نداری و همیشه سرد رفتار میکنی انگار که برای ارتباط داشتن بی میلی! میخوای درستش کنی چون خودتم میدونی اینطور نیست! تو سرد نیستی فقط بلد نیستی چطور باید نشون بدی چون میترسی گند بزنی!
YOU ARE READING
𝐃𝐚𝐫𝐤 𝐋𝐨𝐯𝐞
Fanfiction🖤 𝑪𝒐𝒖𝒑 : "Jaeyong" 🖤 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : Romance (Smut) , Tragedy NC : +18 🔞 جهیون اسطورهای بود که همه میپرستیدن و این قاعده از تیونگ احساساتی مستثنی نبود اما کی از واقعیت خبر داشت؟ ❗❗❗❗❗❗❗ احتمالا صحنههای دلخراش یا ناراحت کننده توش باشه اگه فکر...