He held his hand

375 81 10
                                    

لویی و هری روبه روی الکس نشسته بودن،لویی با یه دست زیر چونش به الکس گوش میداد. الکس همون حرفای لیام و زین رو میزد. وقتی حرفاش تموم شد قرار داد رو جلوشون گذاشت.
لویی پاهاشو تکون میداد و قیافش معمولی بود. سرشو چرخوند و به هری نگاه کرد. هری لباشو میجوید و جوری به قرارداد نگاه میکرد که انگار میخواست پاشه جر واجرش کنه. خم شد رو به جلو عصبی قرار دادو کشید جلوش خودکارو برداشت و سریع یه امضا زد و بلند شد و رفت. لویی همینجور مونده بود از عصبانی شدن هری. با نگاه الکس به خودش اومد و اونم امضاش کرد و خداحافظی کرد و اومد بیرون. هری داشت بیرون با سر پایین دور خودش راه میرفت.وقتی دید لویی بیرون اومده راه افتاد و لویی پشتش قدم تند کرد و بهش رسید.
هری همینجور کلش پایین بود و فقط راه میرفت. لویی یکم حرصی شده بود
-نمیدونستم گذروندن یکم وقت اضافه تر با من انقد اعصابتو شخمی میکنه. ..
کلافه ایستاد -میشه بگی چته؟
هری با شنیدن صدای حرصی لویی یکم به خودش اومد. وسط راه ایستاد نفس عمیقی کشید. لویی منتظر نگاهش میکرد.
+من.. نمیدونم.. -هری اینکه فنا و بقیه فکر کنن گی ای یا اینکه من ممکنه دوست پسرت باشم اذیتت میکنه؟ هری کلافه نگاهش کرد
+نه.. لویی من... اصلا مشکل من تو نیستی/مغزش همون موقع گفت دقیقا مشکل لوییه/من فقط یکم عصبی شدم و دقیقا خودمم نمیدونم برای چی. معذرت میخوام. سرشو برگردوند که ادامه راهو برن که لویی دستشو گرفت و کنارش راه افتاد. نگاهشو داد به لویی که دستشو گرفته بود و خیلی عادی راه میرفت برگشت خیلی عادی به هری نگاه کرد و دوباره نگاهشو به رو به رو داد.
هری هیچی نگفت و معمولی به راه ادامه داد ولی تو راه مغزش به قلبش میگفت انقدر بی جنبه نباش فقط دستتو گرفته. توی راه هر از چندگاهی چند نفر ازشون عکس مینداختن
-ساعت چنده؟+سه و نیم.
لویی دست هریو ول کرد و ایستاد و نگاش کرد
-من گشنمه
هری یهو خندش گرفت. لویی زد به بازوش
- ای کووفته،خب گشنمه دیگه عه+من خودمم گشنمه-پ واس چی بمن میخندی؟؟+هیچی عین  بچه ها گفتی. لویی پشت چشمی نازک کرد-بریم رستوران؟
+زین اس داد سوشی خریدن-خب بکیرم
دوباره دست هری رو گرفت و کشیدش-بیا یدونه هست ته همین خیابون.رستوران خوبیه. هری هم با نیمچه خنده دنبالش کشیده شد.
طبقه بالا پشت یه میز نشسته بودن و غذا میخوردن. دم به دیقه لویی یچیزی میگفت تا هری رو بخندونه
هری بزور با خنده لقمشو قورت داد
+بسه انقد منو با دهن پر نخندون
هرچی فکر و حس بد بود از وجود هری از بین رفته بود و با عشق به پسر روبه روش که موقع خنده دور چشمای آبیش چین میوفتاد نگاه میکرد و با خیال راحت از ته دل میخندید.
هری جواب اس ام اس زین که پرسیده بود اوضاع چطوره رو با +عالی
داد.
زی-جدی یا مسخره ؟
+جدی
زی-حالا کدوم گوری این نمیاین؟
+رستوران ناهار میخوریم
زی-ای کارد بخوره که ما اینجا سه تا گرسنه منتظر شما مونده بودیم
+😂😁
-مرگ
لو-با کی میحرفی؟+زین. میگه کجایین منتظریم
-هاها.نگا نگو بهش رستورانیم بگو بصبرین ما بیایم
+دیر گفتی گفتم
-ای بابا
هری گوشیشو کنار گذاشت و ادامه غذاشو خورد.

You Are Mine|Completed|Where stories live. Discover now